خلاصه ای از مقاله:
در این مقاله، متن مصاحبه دانشگاه استنفورد را با امید کردستانی را می خوانید تا به راز موفقیت این مدیر موفق پی ببرید. وی رئیس اجرایی هیات مدیره توییتر و گران قیمت ترین مدیر ارشد سابق گوگل است. آقای کردستانی سابقه کار و حضور در هیات مدیره بیشتر استارت آپ های مطرح سیلیکون ولی را دارد.
آنچه در این مقاله می خوانید:
بازگشت امید کردستانی به دانشگاه استنفورد
گزارشگردانشگاه استنفورد: ممنونم از همه که به اینجا آمدید و ممنونم از امید در این موقع از بعداز ظهر. میدانیم که خیلی سرتان شلوغ است ممنونم.
امید کردستانی: خواهش میکنم.
گزارشگر دانشگاه استنفورد: همه حضار اینجا شما را دوست دارند و میخواهند که در طی این گفتگو از تخصص و دانش شما بهرهمند بشوند. اوضاع چطور پیش میرود؟ چه حسی دارید که به استنفورد برگشتید؟
امید کردستانی: خیلی حس خوبی است. البته به تمام این امکاناتی که حالا دارید حسادت میکنم. مثلاً دانشکده مدیریت که من قبلاً میرفتم، به اندازه رشته شما که مهندسی برق است، عالی نیست. یک ساختمان هست اینجا که من تعجب کردم که از زلزله جان سالم به در برده است. اینجا برای من مثل خانه هست. زمان زیادی را اینجاگذراندهام و درس خواندم. خیلی فوق العاده است که حالا اینجا هستم و میتوانم درسهای زندگی که من تجربه کردم را با شما در میان بگذارم تا شاید بتواند به هرکدام از شما الهام بدهد تا در زندگی و حرفهتان کارهای عالی انجام بدهید.
گزارشکر دانشگاه استنفورد: حتماً و مطمئن هستم خیلی از دانشجوهای حال حاضر، یک روزی مثلاً ده سال دیگر به اینجا برمیگردند و تبدیل به سخنرانان عالی شدهاند و همین تجربهها را خواهند داشت. پس، شما در استنفورد فوق لیسانس مدیریت خواندید. درست است؟
+: بله.
مهاجرت امید کردستانی به آمریکا
_: نمیخواهم به دانشجوهای مدیریت جسارت کنم؛ اما فارغ التحصیلهای مدیریت استنفورد بعد از دانشگاه روابطشان را با هم قطع میکنند. شما هم همینطور بودید؟
+: بگذارید کمی به عقب برگردم. وقتی از ایران آمدم، داستان من مثل همه مهاجرهای دیگر است. وقتی آمدم اینجا مثل همه مهاجرها تحت تأثیر رسانههای آمریکایی در ایران بودم من در ایران به یک مدرسه کاتولیک ایتالیایی به اسم اندیشه دن بسکو میرفتم و متاسفانه پدرم را بخاطر سرطان از دست دادم. تقریباً دوازده سالم بود. آن زمان، خیلی از دانشآموزهای ایرانی اساسا طبقه متوسط بودند، مثل من که پدرم مهندس بود و مادرم پرستار. آنها میخواستند بچههای خود را به خارج بفرستند، چون گزینههای بیشتری برای انتخاب رشته داشتیم. ما در ایران کنکور داشتیم که در سطح کشوری برگزار میشد. اسم قبول شدهها را در روزنامه چاپ میکردند. ما مجبور بودیم برای قبول شدن در رشته مهندسی برق با افرادی مثل شما رقابت کنیم و من مسلماً قبول نمیشدم. بنابراین باید میرفتیم خارج تا بتوانیم رشته مورد علاقه خود را بخوانیم. خلاصه بگویم که تصور من از آمریکا تحت تأثیر یک سریال بود به اسم خانواده جفرسون. آنها یک خانواده آفریقایی-آمریکایی بودند که در منهتن زندگی میکردند و تیتراژ اول سریال یک آهنگ داشت به اسم Moving on up.
من همیشه فکر میکردم که قرار است به یک جایی بروم که شبیه منهتن است و با اینکه وطن دومم را خیلی دوست دارم اما هیچ شباهتی به منهتن ندارد. شبیه تهران بود که آن موقع یک کلان شهر پرهیاهو بود. وقتی به آمریکا آمدم ، فکر میکردم که کل آمریکا شبیه منهتن است. من پدرم را از دست داده بودم و با اینکه مادرم یک زن خیلی قوی بود اما من کسی را از دست داده بودم که چراغ راهم بود. به جایش از هر کجا که میتوانستم توصیه میگرفتم، دوستانم، همکارانم. خدا میداند تا حالا چند بار رفتم به دفتر حمید تا از او توصیه بگیرم، وقتی به فکر عوض کردن شغل بودم. هنوز هم میروم. خلاصهاش کنم، فکر میکردم همه دانشگاه¬های آمریکا مثل هم هستند، همه مکانها عالی هستند و قرار است تحصیلات خیلی شگفتانگیزی داشته باشم، اما بعد آن فهمیدم دانشگاهها مختلف هستند، مثلاً Ivy League، UC، یا دانشگاههایی مثل استنفورد. بعدها ورود به استنفورد برای من یک رویا شد.
تغییر مسیر تحصیلی امید کردستانی
_: از مهندسی برق خوشتان میآمد؟
+: من عاشق مهندسی بودم و خیلی خوششانس بودم. با اینکه مهندس خوبی بودم اما نمیتوانستم یک مهندس عالی باشم و از چند شرکت عالی پیشنهاد کار داشتم که فکر کنم الان خیلیها نمیشناسند. شرکتهای فنآوری مایکرویو مثل Wiltron، Avon Tech . اما مدیر استخدام در شرکت HP جهت کاری من را عوض کرد و به من گفت شما که شخصیت شما به مهندس نمیخورد. شما خیلی برونگرا هستید و باید مدیریت محصول بخوانید و این منجر به تغییر شغل من به سمت HP شد.تصمیم گرفتم که تحصیلات عالیه در زمینه مدیریت داشته باشم و به این نتیجه رسیدم که بروم به استنفورد و تمام انرژیم را صرف ورود به این دانشگاه کنم.
_: پس شما به مدت 4 سال در HP کارکردید و بعد به استنفورد رفتید تا مدرک MBA بگیرید و بعد دوباره برگشتید به دنیای واقعی.
+: بله. برگردیم به سؤال اصلی شما. به نظرم مردم میروند دانشکده مدیریت چون فکر میکنندکه، البته جسارت نشود، فکر میکنند سریع میتوانند تبدیل بشوند به مدیرعامل یک شرکت بزرگ. آن درصد کوچکی از جمعیت که وارد این دانشگاه میشوند و مدیریت میخوانند.
_: شما به دنبال این بودید؟
+: چیزی که من دنبالش بودم تغییر یا اطمینان در تحصیلاتم بود. شما هم مهندسی خواندید و به نظر من میدانید چه میگویم. امروز همه چیز فرق کرده است. من زمانی به دانشکده مدیریت رفتم که اینترنت نبود.
_: گوگل در کار نبود.
+: نه گوگل در کار نبود. امروز دنیا خیلی فرق کرده است چون دانشجویان مهندسی نه تنها از تحصیلات فوقالعادهای برخوردار میشوند، بلکه دسترسی شگفتانگیزی به منابع اطلاعاتی عظیمی در دنیا دارند که همه دسترسی دارند و اینترنت اطلاعات را در دسترس همه قرار داده است. به نظر من دنیای الان خیلی تغییر کرده است. آن موقع، مجبور بودم بروم کتابخانه، گروههای مطالعات موردی، گروههای تیمی. یعنی نه تنها فرصتی برای تحصیلات بود، بلکه فرصتی برای گسترش شبکه ارتباطاتم و افزایش اعتماد به نفس و آشنایی با فارغ التحصیلهای دیگر هم وجود داشت. به این صورت توانستم برای برداشتن گامهای بعدی در حرفهام از آنها الهام بگیرم. به همین دلیل هست که استنفورد برای من فوقالعاده بود.
مقاله پیشنهادی: گوگل چگونه ساخته شد
همکاری امید کردستانی با شرکت GO
بعد از دانشگاه چه کارکردید؟
_: من هم همان بیماریای که گفتم را داشتم. من هم فکر میکردم که میتوانم مدیرعامل یک شرکت بزرگ بشوم و قرار است یک استارت آپ راه بیندازم. رفتم به یک شرکت به اسم GO که در کار سیستمعامل گوشیهای هوشمند اولیه بود. خیلی از شما میدانید که تاریخ تکرار میشود و ایده گوشیهای هوشمند مربوط به دهه 90 میشود. وقتی که من فارغ التحصیل شدم تازه داشت شروع میشد و آن موقع، یک مشکل اشتباه تمرکز داشتیم. روی تشخیص دستخط تمرکز داشتیم که هنوز هم نمیتوانیم درست انجامش بدهیم شاید در آینده با یادگیری ماشینی بتوانیم انجامش بدهیم. آن موقع ما تشخیص اشاره داشتیم و خیلی از کارهایی که گوشیهای هوشمند میتوانند امروز انجام بدهند. در آن زمان، میخواستیم یک مشکل خیلی بزرگ را حل کنیم که تشخیص دستخط بود. همچنین دستگاه¬ها عمرباتری طولانی و فنآوری صفحه نمایش نداشتند و خیلی مشکلات دیگرداشتند. دستگاههای ما شبیه آی پدهای بزرگ بودند با یک گوشی تلفن که به بالا وصل بود و وقتی که به آن نگاه کنید میفهمید که خیلی برای این کار زود بوده است.
مقاله پیشنهادی: نحوه جذب سرمایه گذار برای راه اندازی استارت آپ
نقش تجربه در موفقیت از زبان امید کردستانی
اما یک چیزی که میتوانم به شما در قالب یک توصیه خوب بگویم این است که چیزی که از همه مهمتر است همین تجربه است. یک کلیشه هست که میگوید: «سیلیکونولی جای خوبی برای شکست خوردن است. چون آنجا میتوانید ریسک کنید.» این کاملاً درست است. توانایی برای ریسک کردن و یادگرفتن از آن و بعد دوباره ادامه دادن، یک بخش اساسی از زندگی استارت آپی در سیلیکونولی است. یک جنبه خیلی مهم دیگر این کار این است که بتوانید برای خودتان شبکه روابط درست کنید. در آن شرکت من با یک سری مدیرهای فوقالعاده آشنا شدم که تبدیل شدند به اساتید و راهنماهای من در مسیر شغلیام. بیلکمبل فقید، مدیر عامل آن شرکت بود. مایک هومر فقید، معاون مدیر محصولات بود. تمام این افراد و دو شرکت بعد آن که Netscape بود، تبدیل شدند به استاد و مربی و حامی من تا حرفهام را به جلو ببرم. من با آنها یک تجربهای داشتم که هر چند شگفتانگیز و زود هنگام بود، اما موفق نبود. مثل این است که با هم رفته باشید به ارتش به سربازی. شما بهترین تلاشتان را میکنید اما در نهایت نتیجه نمیدهد اما میفهمید که این افراد کسانی هستند که میتوانند با شما در جبهههای آینده و چرخه نوآوری بعدی بجنگند.چیزی که در مورد این تجربه جالب است، فقط ریسک کردن نیست بلکه شبکه روابطی است که ایجاد میکنید.
_: نگه داشتن شبکه روابط بعد از اینکه یک جایی را ترک میکنید سخت است و شما به بهترین نحو آن را انجام دادید.
جدایی امید کردستانی از سیلیکون ولی
+: بله این حوزه از این لحاظ عالی است . به همین دلیل است که به دانشجویان مهندسی پیشنهاد میکنم. هوش، آیکیوی بالا و توانایی بالای مهندسها برای حل مشکلات مسلماً یک مهارت خیلی عالی است. با این حال، یک سری مهارتهای خیلی مهم طبق گفته لری و سرگی «موسسان گوگل» هم وجود دارد. آنها خودشان را با مشاورها و همکارهای قدیمیشان احاطه کردند که در همه مراحل به آنها کمک میکردند. یک مثال بزنم، به من زنگ زدند تا بروم آنها را ببینم. البته یک داستان جدا است. بعداً به سوال شما درمورد گوگل جواب میدهم. آنها سابقه مرا بررسی کردند. بارها و بارها، استاد مشاورهای علوم کامپیوتر استنفورد به من زنگ زدند، با من ملاقات کردند. هدف آنها این بود ببینند که من واقعا یک متخصص فنآوری هستم یا یک مدیر مثل بقیه که در حرفهاشان موفق بوده است. آنها فقط دنبال یک مدیر نبودند بلکه یک متخصص فنآوری هم میخواستند. اما آن آدمهای فوق العادهای که بخشی از شبکه آنها بودند این سوابق مرا چک کردند و چیزی که به شما کمک میکند همین شبکه روابط است. آنها لزوماً به دنبال مصاحبه با من نبودند، بلکه فقط میخواستند بدانند من با چه کسی کار کردهام تا با آنها تماس بگیرند و مطمئن بشوند که من واقعاً به دردشان میخورم یا نه.
_: به این صورت مطمئن شدند که آیا میخواهند با شماهمکاری کنند یا نه. اما آن موقع، شما یک معاون موفق در شرکت Netscape بودید که به تازگی توسط AOL خریداری شده بود. موقعیتهای خیلی زیادی داشتید اما با لری و سرگی ملاقات کردید و آنها هم شما را متقاعد کردند که تمام فرصتهای خود را نادیده بگیرید و همه آنها را رد کنید و به آنها بپیوندید. آنها چه چیزی داشتند که نظر شما را جلب کردند؟
+: سؤال خوبی است. من قبل از Netscape دو شرکت دیگر داشتم که شکست خورده بودند. یکی از آنها Go بود و یکی دیگر 3DO بود که یک شرکت بازیسازی تعاملی بود. بعد از آنها Netscape بود که خیلی موفق بود اما به یک جایی رسید که من زندگی شرکتی سطح بالایی داشتم. به جتهای شرکتی دسترسی داشتم، مدیر یک سازمان بزرگ بودم، جایگاه بالایی داشتم. با این حال میدانستم که این شرکت نوآور و بلندپرواز نیست. با تمام احترامی که برای AOL قائلم، اما فکرمیکنم که AOL بیشتر یک شرکت رسانهای بود تا فنآوری. آن موقع بعضی از مدیرهایی که در AOL بودند فرهنگ متفاوتی نسبت به سیلیکونولی داشتند .هیچ وقت یادم نمیرود، یکی از این افراد، مرا خواستند برای یک جلسه تا در مورد خرید شرکت بحث کنیم. خوشبختانه من هیچ وقت مریض نمی شوم، اما آن زمان من یک عفونت عجیب گوش داشتم. گفتم نمیشود با این شرایط به جلسه روسای آینده و تصمیمگیرندگان شرکت رفت. آنها باور نکردند که من واقعاً مریض بودم و ظاهرا یک سیگنالی دریافت کرده بودند که من نمیخواهم به آن جلسه بروم و با خرید شرکت موافق نیستم. روز بعد من در شرکت بودم که یک لیموزین وارد شد. آن موقع درسیلیکون ولی به این شکل بود. ما الان اوبر داریم و برایمان عادی است. در لیموزین رییس شرکت بود و به من گفت بیا با هم برویم صبحانه بخوریم و چون ساعت دهونیم بود و من هم صبحانه خورده بودم، رفتیم عقب لیموزین نشستیم. به من گفت: «امید، خرید شرکت با ادغام فرق میکند. شرکت شما خریده شده است.» من هم گفتم: «آیا قرار است مرا بیندازید در صندوق عقب این لیموزین؟» گویا مافیای ساحل شرقی آمده بودند به سیلیکونولی.
همکاری امید کردستانی با لری وسرگی موسسان گوگل
+: اتفاقی که افتاد این بود که من فهمیدم از لحاظ فرهنگی دیگر به آنجا نمیخورم. بعد از آن از سمت گوگل با من تماس گرفتند. نه ببخشید این طور نبود. آن موقع AOl خودش موتور جستجو نداشت. Netscape هم همینطور. در واقع ما ترافیک¬مان را به موتورهای جستجوی دیگر میفروختیم. آن دکمه کوچکی که روی جستجوگر Netscape بود در واقع ترافیک سرچ کل دنیا بود که به سایت ما میآمد. اینکه چرا Netscape آنقدر زود راهش را گم کرد یک داستان دیگر است. اما آن ترافیک را به موتورهای جستجوی دیگر مثل یاهو، Infoseek و خیلی موتورهای جستجوی دیگر میفروختیم. درجواب سوال شما باید بگویم که من مشتاق تجربه دوباره، سادگی و ریسکپذیری بودم. آن موقع دو بچه کوچک داشتم و به سنی رسیده بودم که میدانستم هنوز ظرفیت یک شرکت با ریسک بالای دیگر را در خودم دارم. وقتی لری و سرگی تماس گرفتند و با آنها ملاقات کردم، پیش زمینه AOL را در ذهنم داشتم و درک خوبی از فنآوری جستجو و نحوه کارکردش داشتم. میدانستم چقدر میتواند پولساز باشد و بعد با لری و سرگی ملاقات کردم. داستانش را همیشه برای کارمندهایم نقل میکنم.
وقتی آنها را دیدم واقعا این اشتیاق آتشین به نوآوری را دیدم. برای من مهم نبود که آنها در حال ساخت چه چیزی بودند. تنها چیزی که برایم مهم بود این بود که به این تیم و سفرشان ملحق بشوم. به این نتیجه رسیدم که آنها انقدر نوآور و باهوش هستند که کسی چه میداند، شاید یک روزی یک تشک اختراع کنند. اما بهترین تشک دنیا میشود که ممکن است مثلاً پرواز کند یا چیز دیگر. بنابراین برای من مهم نبود که آنها دارند چه کاری میکنند، بلکه مهم این بود که بخشی از این تیم باشم که نوآور و جالب بود. توصیهای که به همه میکنم این است که در شغل خود باید احساس عدم راحتی را تجربه کنید. اگر زیادی راحت باشید، فرصت ماجراجویی های فوق العاده را از دست می دهید.
از اینکه ما را در این مقاله همراهی کردید، سپاسگزاریم. آرزوی ما موفقیت و شادکامی شما در تمام مراحل زندگی است و امیدواریم در گروه افراد موفق قرار بگیرید. به همین خاطر هدیه ما برای شما مجموعه برنامههای هیروتایم با محوریت معرفی افراد موفق است. امیدواریم با تماشای ویدئوهای رایگان هیروتایم راه موفقیت را پیدا کنید.
پاسخ به نظر