خلاصهای از مقاله:
در این مقاله، بخش سوم و پایانی گفت و گوی کوشا گودرزی با آمیتیس نوروزی را میخوانید. در این مقاله، خانم نوروزی به تعریف نقش مربی در زندگی و تاثیری که میتواند در آشنایی شما با تواناییهایتان و رسیدن به اهداف داشته باشد، اشاره خواهد کرد.
آنچه در این مقاله میخوانید:
نقش مربی در رشد و تکامل فردی
قانون طلایی از قضاوت دیگران نترسید
اگر یک روز نتوانید اشتیاق خود را دنبال کنید
شعله اشتیاق را پیدا کنید
نقش مربی در رشد و تکامل فردی
-: متوجه ام. شما آن خواستهای که می گویید را از طریق کلاسهایتان، سیستمهایی که درون خودتان داشتید، یاد گرفتید. شما با این قصه جالبی که گفتید، فکر میکنید چقدر جامعه خودتان، جامعه ایرانیان، احتیاج به چنین سیستمی دارند. یک مربی داشته باشند که به آنها بگوید اگر مانعی پیش رویشان است، به کمک هم آن مانع را بردارند. میانبری بزنند. فکر میکنم یک مربی بتواند یاد بدهد. درست است؟ نظرتان راجع به این نیاز چیست و این که اصلاً چه کار میتوانید بکنید.
+: احساس نیاز به داشتن مربی، جایی است که به خودمان حق بدهیم. این که ما آدم هستیم و این که اگر بخواهیم مسیر را به تنهایی مسیر برویم، در جایی دیگر کم میآوریم.
-: و این طبیعی است.
+: راه تاریک میشود، معنی آن این است که ما نمیدانیم یا خیلی کم بلد هستیم یا هرچیز دیگر. معنیاش این است که در راه، وقتی یک همراه داشته باشیم، کسی که تو را بشناسد، به تو کمک کند، بگوید که کجای راه ایستادهای، کجا میخواهی بروی، چه تواناییهایی داری، ترسهایت چیست، موانع پیش رویت چیست، و توی این مسیر قدم به قدم همراه تو است. خود من، با کوچ به شکوفایی انسانها کمک میکنم. این که از یک انسان معمولی، بهتر شوند و بهترین خودشان را زندگی کنند. بتوانند توانمندیهایشان را زندگی کنند.
-: چقدر این حالت ایده آل به نظر میآید و به نظر شما با داشتن کوچ شدنی است. این سیستم جدید است؟
+: علم جدیدی است. خیلی هنوز جا نیفتاده است، اما از خود ما شروع میشود. برای خود من، خیلی وقتها لازم میشود که لایف کوچینگ را در زندگی خودم اجرا کنم.
-: پس اول خودتان اجرا میکنید؟
+: آن چیزی که به آدمها می گویم به چه شکل است؟ زندگی من را به سمتی میرود که خودم در این امتحان می افتم. وقتی به مراجعه کننده می گویم: «تسلیم نشو، دست برندار.» باید خودم به آن باور داشته باشم.
-: چقدر در کار خودتان این صدایتان تأثیر دارد؟
+: اول خودم باید استاپ کنم. این که اول چطور بودم. الان باید به عقب برگردم و بایستم. چون از نظر پزشکی، لازم است که من حرف بزنم و با حنجرهام کار کنم. حنجره من خدا را شکر آسیب جسمی ندارد و سالم است. فقط بر اثر شوکی که به آن وارد شده است، یک پیغام غلط به ذهن رفته است که هر وقت حرف میزنم، حنجره خودش را میگیرد.
مقاله پیشنهادی: تسلیم شدن راه حل نیست
قانون طلایی از قضاوت دیگران نترسید
-: هیچ وقت نترسیدید که مراجعه کنندگان شما را قضاوت کنند؟
+: اول این را بگویم که من از نظر پزشکی مشکلی ندارم که با حنجره خودم کار کنم و صحبت کنم. اما
ترس از قضاوت و ترس از نشنیده شدن...
-: پس شما هم اینها را دارید؟
+: البته. من هم آدمی مثل بقیه آدمها هستم. اتفاقاً در این تجربه، خیلی عملی با آن مواجه شدم. آدمی که صدا دارد، اما ممکن است که شنیده نشود. خیلی از ما در چنین موقعیتی بودهایم. ابتدای کارم، چنین ترسی را داشتم، اما بعد فکر کردم به جلو بروم. ببینم چطور میشود. وقتی جلو رفتم دیدم که اتفاقاً گویا همین موضوع برای مراجعه کنندگان من انگیزه بخش شد. من لایف کوچ و مثال کسی هستم که خودش دارد هر روز روی یک موضوع کار میکند.
-: فکر میکند تأثیر زیادی میگذارد و باعث میشود که آنها بیشتر به حرف شما اعتماد کنند. حالا یک سؤال دیگر بپرسم؟
+: بپرسید
مقاله پیشنهادی: رهایی از ترس های زندگی
اگر یک روز نتوانید اشتیاق خود را دنبال کنید
-: با تمام این اشتیاق و تسلیم نشدنها، معماری را کنار گذاشتن و غیره، فکر کنید که یک قانون آمده است که شما دیگر به هیچ عنوان نمیتوانید کوچ شوید. با زندگیتان چه کار خواهید کرد؟
+: یک راه پیدا میکنم.
-: مطمئن هستم که این کار را میکنید، اما آیا تا به حال به آن فکر کردهاید؟
+: نه، ولی میتوانم به آن فکر کنم. در حال حاضر کوچینگ میتواند از مسیرهای متفاوتی اتفاق بیفتد. خیلی وقتها داریم کوچ میکنیم و کوچ میشویم، بدون این که رسماً مربی داشته باشیم.
-: ببینید من جواب سوالم را تقریباً گرفتهام. همان لحظهای که گفتید راهی پیدا میکنم.
+: بله راه را میسازم. من معتقد هستم که فقط مرگ است که راهی ندارد. یعنی وقتی یک نفر مرد، دیگر نمیشود کاری کرد. برای هر چیزی به جز مرگ، حتماً راهی وجود دارد. این باور من است. زندگی من تا همین حالا، با این باور خوب پیش رفته است. نمیگویم که برای همه چیز راهی پیدا کردهام، خیلی چیزها در لیست است، اما برایشان راهی پیدا خواهم کرد. یا با هم راهی پیدا میکنیم و میسازیم. این باور و مایندست بسیار مهم است.
-: فکر کنم یک طرز فکر است. درست است؟
+: صد در صد.
-: یک نوع نگاه است. این که از هیچ، چیز بسازیم
+: بله. من عاشق همین هستم. این که جزئی از پروسه ساختم باشم. معماری هم بخشی از آن بوده است.
شعله اشتیاق را پیدا کنید
-: پیدا است که معماری هم بی ربط نبوده است.
+: من در کوچینگ به آدمها یاد میدهم که خودشان آستینهایشان را بالا بزنند و مسیر موفقیت، رابطه و هر بخشی از زندگیشان که قرار است کار کنند را بسازند. شاهد ساختن آدمها جلوی خودشان، خودسازی، و مسیری که دارند میسازند هستم، این اشتیاق من است. کار و اشتیاق من در یک راستا قرار میگیرند. صورتم داغ میشود. حرارت را خودم حس میکنم وقتی در حرف زدنم انسانی را تصور میکنم که دارد زندگیش را میسازد. اصلاً جریان خونم و تعداد تنفسم بیشتر میشود. این یعنی خودش است.
-: شما باورتان این است که همه ما یک چیزی را داریم که وقتی راجع به آن صحبت یا فکر میکنیم، داغ کنیم، جوش بیاوریم. خوشمان بیاید.
+: این همان آتش شور و اشتیاق است که در بعضیها شعله آن به هزار و یک دلیل ممکن است کم شده باشد که ما در کوچینگ آن را پیدا میکنیم یا به دلایل مختلف توانستهایم این شعله را بالا نگه داریم. ما به عنوان یک انسان این هدیه را داریم.
-: متوجه هستم.
-: ممنون که شعله برنامه پشن تایم را چند برابر کردید.
+: ممنون از شما.
اصلاح باورهای اشتباه زندگی، ساخت لایف استایل صحیح، یادگیری تکنیک های مدیریت بیزینس به گونه ای که شما بتوانید شیوه های آزادی بیزینس خود از المان زمان و مکان را یاد بگیرید و در کل ساخت یک زندگی ایده آل و ذهنیت یک کارآفرین، از جمله مواردی است که می تواند زندگی را برای شما جذاب تر سازد. وقتی راهنمایی در این زمینه وجود داشته باشد، طبیعتا انجام این کارها خیلی آسانتر می گردد. دوره پاراسل زندگی راهنمای شما در این زمینه خواهد بود.
پاسخ به نظر