خلاصهای از مقاله:
در اینجا بخش اول مصاحبه با آتفه مدل موفق ایرانی را میخوانید. آتفه دختری جوان که علاقهای شدید به حوزه مدلینگ داشت و حتی مهمتر از آن این که در راه رسیدن و دست یافتن به علاقهاش قدم برداشت.
آنچه در این مقاله میخوانید:
از دنبال کردن رویای خود نترسید
اتفاقی که به شناسایی یک استعداد منتهی شد
شرط موفقیت در هر حرفهای را بدانید
کاری را که واقعاً دوست دارید انجام دهید
برای موفقیت روی خودتان سرمایه گذاری کنید
برای موفقیت لازم نیست همه چیز را بدانید
برای خود یک منبع درآمد پیدا کنید
از دنبال کردن رویای خود نترسید
آتفه در ایران به دنیا آمد و در خانه دوم خود، یعنی کانادا به زندگی ادامه داد. نگاه آتفه به موضوع پشن و اشتیاق درونی، متفاوت است. به این خاطر که او علایق دیگری به جز هنر را نیز داشت که دنبال کند. او در کنار تحصیلات خود در رشته دندانپزشکی، زندگی هنری خود را نیز در اینجا پیش برد. در این جا میخواهیم از زبان خود او بشنویم که چطور این قصه را پیش برده است و این انتخابها چه مسیری به زندگی او دادهاند.
اتفاقی که به شناسایی یک استعداد منتهی شد
کوشا گودرزی: آتفه! بیا سوار یک ماشین زمان بشویم و برگردیم به اولین جایی که تو این علاقه خود را پیدا کردی که مادلینگ است. درست است؟ به چه سالی برویم؟
آتفه: به سیزده سالگی برویم.
-: سیزده سالگی. آتفه سیزده ساله، چه کسی و چه چیزی را دید که باعث شد این علاقه در او پیدا شود؟
+: سیزده سالگی، سالی بود که من در یک فشن شو شرکت کردم.
-: بسیار خوب.
+: قبل از آن هم به یاد دارم که مادرم دوستی داشت که دختر ایشان در تورنتو به کار مادلینگ مشغول بودد. من هم خیلی دوست داشتم که این کار را انجام بدهم، ولی هیچ وقت موقعیت آن برای من پیش نیامده بود. من اصلاً نمیدانستم راه و روش وارد شدن به این کار چطور است. یک روز ایشان به من پیشنهاد دادند که در صورت تمایل صرفاً به عنوان همراه با او بروم. من هم رفتم. از قضا برای یکی از مدلهایی که قرار بود برای آن طراح بیاید، اتفاقی پیش آمد و همان روز نتوانست بیاید.
-: همان روز؟
+: بله، همان روز. این موضوع کاملاً اتفاقی بود. قرار بود من فقط به عنوان همراه و همانند دستیار حضور داشته باشم و کمک او باشم.
-: جای یک نفر خالی میشود و تو باید جای او را پر کنی؟
+: بله. بهترین کسی که میتوانستند پیدا کنند من بودم. با این که سیزده ساله بودم و سنم هم کم بود، قدم بلند بود و چندان هم بچه به نظر نمیرسیدم. اتفاقاً آن موقع، کمی بزرگتر هم به نظر میرسیدم. به من گفتند میتوانی بیایی. من هم با خودم گفتم حالا که موقعیت آن پیش آمده است، چرا که نه. البته من هیچ آموزشی هم نداشتم. هیچ کسی با من تمرین نکرده بود. نمیدانستم چه کاری باید انجام بدهم.
مقاله پیشنهادی: نقش انگیزه شخصی در موفقیت افراد
شرط موفقیت در هر حرفهای را بدانید
-: پس تمرین جزئی از این کار است، نه این که فقط بروی بالا، نگاه کنی و بعد هم پایین بیایی.
+: بخش عمدهای از موفقیت در مادلینگ چیزهای دیگر است. از جمله داشتن اعتماد به نفس، تمرین کردن که چطور بتوانی راه بروی و در حین راه رفتن چطور بدن خودت را تکان بدهی. چطور لباسی که دیزاینر برای طراحی و دوخت آن زحمت کشیده است را در تن خودت برای دیگران زنده کنی تا آن لباس را ببینند، خوششان بیاید و بخرند. جدا از آن چقدر به آن لباس بها و به کار آن شخص طراح ارزش بدهی.
مقاله پیشنهادی: تاثیر باورها بر موفقیت افراد
کاری را که واقعاً دوست دارید انجام دهید
-: در این جا سؤالات زیادی برای من پیش آمد. پس قبل از سیزده سالگی، تو بسیار فکر میکردی و دوست داشتی که این کار را انجام بدهی و پیش آمد. آن بار باعث شد که مرتبه دوم هم پیش بیاید.
+: بله بار دوم هم پیش آمد. حالا برایتان می گویم. بعد از این که من روی صحنه رفتم و فشن شو تمام شد، من از طراحان زیادی کارت گرفتم که البته هیچ وقت هم با آنها تماس نگرفتم. به این خاطر که نمیدانستم اصلاً خانوادهام به من اجازه این کار را میدهند یا خیر. وقتی من در این فشن شو شرکت کردم، خانوادهام اصلاً متوجه نشدند. یعنی من به آنها نگفته بودم.
-: نگفته بودی؟
+: آن موقع، به آنها نگفتم. وقتی تمام شد بعد از یک هفته گفتم.
-: آیا از این که بگویید میترسیدید؟
+: بله. به این خاطر که نمیدانستم چه واکنشی نشان خواهند داد. آیا خوششان میآید یا نه. چون آنها فقط به عنوان یک همراه به من اجازه رفتن داده بودند.
-: تا به این جای قضیه رسیدیم که داشتید میگفتید رفتی این کار را کردی و لابد تا یک هفته در پوست خود نمیگنجیدی و در عین حال نمیدانستی چطور به خانوادهات بگویی.
+: بله هم خوشحال بودم و هم نگران بودم که هنوز به آنها نگفتهام. از آن طرف، نمیخواستم این کار را پنهان کنم، چون پنهان کاری را اصلاً دوست ندارم. کلاً حرف در دلم نمیماند. یک بار تصمیم گرفتم و به مادرم گفتم که چنین کاری کردهام و از افراد زیادی کارت گرفتهام تا به آنها زنگ بزنم ولی من به آنها زنگ نزدهام. مادرم جواب داد اگر کاری است که دوست داری ادامه دهی، میتوانی امتحان کنی.
-: پس استقبال کرد؟
+: بله مادرم استقبال کرد. بعد از آن کمی اعتماد به نفس من افزایش یافت. من در 13 سالگی کار دیگری نکردم و فقط همان یک بار در فشن شو شرکت کردم. تا این که در 16 سالگی، دو نفر از دوستانم که خودشان مدل بودند ولی من تا به حال با آنها کار نکردهام، به من گفتند: «ما در فلان آژانس هستیم و تو هم اگر دوست داری ثبت نام کن. چون دیگر 16 ساله هستی، تو را قبول میکنند.»
مقاله پیشنهادی: چگونه همیشه با انگیزه باشیم ؟
برای موفقیت روی خودتان سرمایه گذاری کنید
-: پس یعنی دوباره این کار پیش پای تو قرار گرفت.
+: بله دوباره. آن آژانس هم افراد 16 سال به بالا را قبول میکرد. من به آنها گفتم: «من که کاری بلد نیستم. نمیدانم به چه صورت است و من واقعاً تجربه و استعداد آن را ندارم و تا به حال تمرین نکردهام.» اصولاً آژانسهای مادلینگ، کسانی را انتخاب میکنند که هم استعداد داشته باشند و هم آموزشهای اولیه را به خوبی پشت سرگذاشته باشند. یعنی دیگر خودشان به عنوان مدل بخواهند وارد این کار شوند. گاهی اوقات در بعضی از آژانسها، اگر در کسی پتانسیل سراغ داشته باشند، اما آن شخص هنوز وارد دنیای مادلینگ نشده باشد، خودشان برای او سرمایه گذاری میکنند. یعنی هزینه شرکت در کلاسهای او را پرداخت میکنند. از جمله این که چطور برای عکس گرفتن، جلوی عکاسها بایستند. مدلها باید برای این کار پول بپردازند. راه رفتن مورد دیگری است که یک مدل باید بابت آموزش آن، پول بپردازد. این کار در واقع یک بازار است. برای همین اگر شما کسی را داشته باشید که برایتان هزینه کند، بسیار خوب است.
برای موفقیت لازم نیست همه چیز را بدانید
-: استعداد یعنی چه؟ من وقتی به صورت عادی برای پیاده روی میروم، افرادی را میبینم که حرکاتی را انجام میدهند، این یعنی آنها استعداد دارند؟
+: توضیح این موضوع کمی سخت است. باید به شما نشان بدهم. این که چطور راه بروید، چطور سرتان را نگه دارید. بدن و گردن خود را چطور بگیرید.
-: کسی از ابتدا این موارد را نمیداند. میخواستم بدانم آن استعداد چه بود؟
+: مثلاً من قبل از این که وارد آن آژانس شوم، ابتدا به صورت اینترنتی درخواست دادم. خانمی از آنجا فوراً با من تماس گرفت و گفت برای فلان روز، یک قرار ملاقات برای تو تنظیم میکنم و بیا. من به همراه مادرم به آنجا رفتم. همانطور که منتظر نوبت خود نشسته بودم، دختر دیگری بیرون آمد که بسیار ناراحت بود و به خاطر این که قبولش نکرده بودند، گریه میکرد. با خودم گفتم او پورتفولیو «نمونه کار» داشت. همه مدلها باید پورتفولیو داشته باشند. چون همانند یک مصاحبه شغلی است که رزومه باید داشته باشید. مدلها هم باید پورتفولیو داشته باشند.
مقاله پیشنهادی: رمز و راز موفقیت
-: دل توی دلتان نبود.
+: من حتی آن پورتفولیو را هم نداشتم. با خودم گفتم قد این دختر حتی از من هم بلندتر است، پورتفولیو و تجربه هم دارد، اما من هیچ کدام از آنها را ندارم. آنها او را رد کردهاند، پس چه عاملی باعث میشود که من را قبول کنند؟ بنابراین بدون هیچ امیدی وارد دفتر شدم. در آن دفتر یک خانم و آقا بودند. به من گفتند ما اصولاً این کار را نمیکنیم. تو هیچ چیز نداری، حتی یک عکس هم با خودت به اینجا نیاوردهای. ما اصولاً قبول نمیکنیم، چون تو خیلی غیرحرفهای آمدهای. ولی از آنجا که ما در تو پتانسیل میبینیم، حاضر هستیم که برای تو سرمایه گذاری کنیم. به همین خاطر یک فقره چک برای عکاس نوشتند تا به من نحوه عکس گرفتن جلوی دوربین را یاد بدهد. بعد از آن در ورکشاپ های مادلینگ شرکت کردم که به من یاد میدادند چطور راه بروم. از نظر من، مادرم و یکی دو نفری که آنجا بودند، شاید من خیلی خوب راه میرفتم، اما از نظر آنها، راه رفتن من ایراد داشت.
برای خود یک منبع درآمد پیدا کنید
-: من پسران و دخترانی را میشناسم که دوست دارند این کار را ادامه بدهند.
+: یعنی تنها راه درآمدشان این باشد؟
-: بله. اولاً آیا میتوان به آن به عنوان یک راه درآمد نگاه کرد؟
+: بله میتوان. چون زمانی که من با آژانسهای مادلینگ قرارداد داشتم، برای من هر هفته، 5 الی6 فرصت انجام کار فراهم میشد. وقتی پیشنهاد کار داده میشود، برای آن نوشته میشود که برای چه کاری است، چند ساعت طول میکشد و قیمت آن چقدر است. قیمتهای پیشنهادی هم خوب بود. مثلاً برای 4 ساعت، 1000 دلار. از میان دوستان من مدلهایی بودند که این کارها را قبول میکردند و من موفقیتهای آنها را میدیدم.
-: پس میتوان به آن به عنوان یک شغل نگاه کرد؟
+: بله میشود. البته اگر فقط به دنبال آن کار بروی. من در اکانت اینستاگرام خود، دوستانی را دارم که مادلینگ تنها راه درآمد آنها است و از پاریس برای شرکت در رویدادهایی مثل Paris Fashion Week از آنها دعوت میشود. حتی پول بلیط و هتل هم پرداخت میشود و آنها باید به مدت یک هفته در پاریس حضور داشته باشند. یا نیویورک. البته در این میان، ارتباطات هم نقش مهمی دارد. مثلاً بعد از این که من در رویدادی شرکت میکنم، پیش من میآیند و می گویند یک رویداد در نیویورک است و از من برای شرکت در آن دعوت میکنند. یا مدتی پیش یکی از دوستانم به استرالیا رفته بود، همه مخارج از جمله هزینه بلیط، هتل و رستوران پرداخت شده بود.
داشتن یک ذهنیت درست برای ساخت تجربه ای از زندگی که با پذیرش همه اتفاقات غیرقابل پیش بینی آن، شما را به موفقیت برساند، چه قدر برای شما حائز اهمیت است؟ اگر علاقه مند هستید در خصوص راهنمایی که شما را برای تجربه یک زندگی موفق آماده می کند، بیشتر بدانید، مطالعه مقاله معرفی دوره شگفت انگیز پاراسل زندگی را از دست ندهید.
پاسخ به نظر