خلاصهای از مقاله:
در این مقاله، بخش اول متن سخنرانی لری الیسون از بنیان گذاران شرکت اوراکل را میخوانید که یکی از فعالان مهم در حوزه نرم افزارهای پایگاه داده است. در این جا خواهید دید که چطور آقای الیسون با وجود سال ها تحصیل در رشته پزشکی، آن را کنار گذاشت و به دنیای نرم افزار روی آورد.
آنچه در این مقاله میخوانید:
- تحصیل الیسون در رشتهای که دوست نداشت
- وقتی لری الیسون دوستدار محیط زیست میشود
- ورود لری الیسون به دنیای برنامه نویسی
- نقطه عطف زندگی لری الیسون چه بود؟
- لری الیسون و تأسیس اولین شرکت طراحی نرم افزار
- راز پیدایش شرکت عظیم اوراکل چه بود؟
تحصیل الیسون در رشتهای که دوست نداشت
صبح شما به خیر فارغ التحصیلان 2016. ممنون هستم که من را برای مراسم فارغ التحصیلی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی دعوت کردید. امروز میخواهم در مورد برخی از تجربههایم با شما صحبت کنم که درسهای مهمی برایم داشتند. این تجربهها به من کمک کردند تا رویاهایم را کشف کنم. وقتی همسن شما بودم، در دهه 1960 در شیکاگو زندگی و تحصیل میکردم. همیشه رویای اینجا را داشتم. دانشگاه کالیفرنیای جنوبی. این عین حقیقت است. آن موقع آرزو داشتم که در این دانشگاه پزشکی بخوانم، ازدواج کنم، تشکیل خانواده بدهم و در لس آنجلس حرفه پزشکی را دنبال کنم. من در یک محله متوسط رو به پایین در شیکاگو بزرگ شدم. آنجا، پزشکی بالاترین رشته شغلی محسوب میشد. حرفهای شریف و انسانی. تقریباً همه افرادی که در زندگی من مهم بودند، خانوادهام، معلمهایم و دوستانم، میخواستند که من پزشک بشوم. در طول زمان، رویای آنها به رویای من تبدیل شد. آنها من را متقاعد کردند که باید پزشک بشوم. اما هرچه تلاش کردم، موفق نشدم.
بعد از چندین سال سخت و طولانی در دوره مقدماتی پزشکی، به طور دردناکی برای من مشخص شد که آن رشته را دوست ندارم. فکر میکردم که کلاس تشریح آناتومی یک شکنجه روانی بیفایده و تباه بود، به ویژه آزمایشگاه کالبدشکافی. من نمیتوانستم خودم را متقاعد کنم تا رشتهای را بخوانم که علاقهای به آن نداشتم. آن موقع فکر میکردم نظم و انضباط ندارم و این که خودخواه هستم. شاید هم باشم. اما دلیل اصلی هرچه که بود، نتوانستم کسی باشم که فکر میکردم باید باشم. پس تصمیم گرفتم که از تلاش دست بکشم.
مقاله پیشنهادی: تلاش و موفقیت
وقتی لری الیسون دوستدار محیط زیست میشود
در بیست و یک سالگی کالج را رها کردم. هر چه داشتم را جمع کردم. شلوار جین، تی شرت، کت چرمی، گیتار و از شیکاگو به برکلیِ کالیفرنیا رفتم. به نظرم به یک بخش کوچک از آن رویای دانشگاه کالیفرنیای جنوبی رسیده بودم. بخش کالیفرنیای آن. برکلی در سال 1960 مرکز همه چیز بود. جنبش ضد جنگ، جنبش آزادی بیان، جنبش حقوق بشر. بهترین جا برای یه جوان بیست و چند ساله بیانضباط خودخواه بود تا خودش را پیدا کند و به دنبال یک آرمان والا و شغل مورد علاقهاش بگردد. هرکسی که در دهه 1960 در برکلی زندگی میکرد، مخالف جنگ ویتنام بود. من هم استثنا نبودم. دوره آهنگهایی مثل age of Aquarius بود اما موهای من بلند نبود. هیچوقت هم گردنبند مهرهای نمیانداختم. یاد گرفتم که برخی آهنگهای اعتراضی معروف را با گیتار بزنم، اما هیچوقت فعالیتهای جدی ضد جنگ را دنبال نکردم. اما یک آرمان دیگر پیدا کردم که هنوز سرسختانه به آن پایبند هستم. در فاصله چند ساعتی از شرق برکلی، کوههای سیرا نوادا واقع شدهاند. من عاشق آنها شدم. زیبایی غیرقابل وصف طبیعی دره Yosemite. من عاشق طبیعت بودم و میخواستم به حفظ آن کمک کنم. به sierra club پیوستم و طرفدار محیط زیست شدم.
ورود لری الیسون به دنیای برنامه نویسی
تابستان و زمستانهای کالیفرنیا، بیشتر وقت خود را در کوههای sierra در دره Yosemite میگذراندم. به عنوان راهنمای رودخانه و مربی صخرهنوردی کار میکردم. من عاشق این دو کار بودم، اما متاسفانه درآمد چندانی نداشتند. بنابراین دو سه روز در هفته را هم در برکلی به عنوان برنامهنویس کامپیوتر کار میکردم . برنامهنویسی را در کالج یاد گرفته بودم. برنامهنویسی را دوست نداشتم اما کار جالبی بود و من هم کارم خوب بود. برنامهنویسی همان رضایتی را برای من داشت که حل کردن مسائل ریاضی و شطرنج داشت آن هم قبل از این که تبدیل به یک نوجوان سرگردان بشوم؛ واقعاً از آنها لذت میبردم. در این نقطه از زندگیم، فهمیدم که در مسیر خودشناسی دارم به خوبی پیشرفت میکنم. یک آرمان داشتم، دو سه تا شغل که عاشق آنها بودم و یک شغل که برایم جالب بود و درآمد هم داشت. از زندگیم راضی بودم، اما همسرم راضی نبود. از نظر او، من یک دانشجوی ترک تحصیل کرده بودم که بیشتر وقتش را در کوهها به انجام کارهای مسخره میگذراند. او میخواست که من تمام وقت برنامهنویسی کنم یا به دانشگاه برگردم و مدرکم را بگیرم. با هم به یک توافق رسیدیم. من یک سری دورهها را در دانشگاه برکلی گرفتم. در کلاسهای زیادی شرکت کردم، اما تنها کلاسی که یادم میآید، یک کلاس قایقسواری بود که در Berkeley Marina بود. باز هم عاشق شده بودم. عاشق همیشگی اقیانوس آرام بیکران. وقتی دوره تمام شد، میدانستم که باید یک قایق بخرم. همسرم گفت این احمقانهترین حرفی است که در تمام زندگی خود شنیده است.
مقاله پیشنهادی: بهترین راه خودشناسی چیست؟
نقطه عطف زندگی لری الیسون چه بود؟
او من را به بیمسئولیتی متهم کرد و این که بلندپرواز نیستم. من را از خونه بیرون انداخت و بعد هم از من طلاق گرفت. این نقطهعطف زندگی من بود. خانوادهام هنوز از دست من عصبانی بودند که به دانشکده پزشکی نرفتم و حالا هم، همسرم داشت از من طلاق میگرفت چون بلندپرواز نبودم. به نظر میرسید که یک مشکل قدیمی دوباره تکرار شده است. باز هم نتوانسته بودم انتظارات بقیه را برآورده کنم. این بار از اینکه نتوانسته بودم کسی باشم که آنها میخواهند، از خودم ناامید نشدم. رویای آنها با رویای من متقاوت بود. دیگر هیچ وقت این دو را با هم قاطی نمیکنم. من علاقهام را پیدا کرده بودم، کوههای sierra، Yosemite، اقیانوس آرام. این شگفتیهای طبیعی برای من لذت و شادی زیادی به همراه داشتند و تا آخر عمرم هم ادامه داشت. شغل برنامهنویسی بسیار برایم جذاب بود و بیشتر از نیازم درآمد داشتم. برای اولین بار در زندگی خود، مطمئن بودم که در این دنیا دوام خواهم آورد. بار سنگین ترس از دوشم برداشته شده بود.
هرگز آن لحظه را فراموش نمیکنم. زمان جشن گرفتن بود. قایق را خریدم و مدتی در قایق زندگی کردم. خودم و گربهام در برکلی مرینا. به قول جیمز جویس، من جوان بودم و خیرهسر و بیاعتنا، اما خوشحال بودم و نزدیک به قلب وحشی زندگی بودم. در تمام دهه بیست سالگی خود، به تجربه کردن، آزمودن چیزهای مختلف، مسابقات دوچرخهسواری و قایقسواری و تغییر مداوم شغل پرداختم. طولی نکشید که فهمیدم جالبترین و بهترین کارهای برنامهنویسی در مجموعهای از شرکتها واقع در جنوب دانشگاه استنفورد در شمال سن خوزه قرار دارد. آن زمان سیلیکونوَلی تازه متولد شده بود. وقتی اولین کار استارتآپی خود در سیلیکونولی را شروع کردم، هنوز در دهه بیست سالگی بودم. آنجا پرسرعتترین پردازنده مرکزی جهان را ساختیم که از همه کامپیوترهای IBM سریعتر بود.
لری الیسون و تأسیس اولین شرکت طراحی نرم افزار
بعد به Ampex رفتم و آنجا بزرگترین سیستم ذخیره داده در جهان را ساختیم. بعد به Precision instruments رفتم. آنجا با استفاده از لیزر یک سیستم ذخیره داده بزرگتر ساختیم. من معاون شرکت بودم و مسئول طراحی نرمافزار. کار من بسیار پیشرو و چالش برانگیز بود. بیشتر مواقع از کارم خوشم میآمد، اما عاشق آن نبودم. خیلی جستجو کردم، اما نتوانستم یک شغل مهندسی نرمافزار پیدا کنم که به اندازه قایقسواری عاشقش باشم. بنابراین تصمیم گرفتم که خودم این شغل را خلق کنم. طرحی ریختم که بر اساس آن خودم شرکتی راه بیندازم و بتوانم محیط کارم را خودم کنترل کنم. بتوانم با استعدادترین برنامهنویسها را استخدام کنم و بتوانیم روی جالبترین و چالشیترین نرمافزارها کار کنیم.
مقاله پیشنهادی: افراد موفق چه کارهایی انجام می دهند
راز پیدایش شرکت عظیم اوراکل چه بود؟
هدفم این بود که بهترین شغل را برای خودم خلق کنم. شغلی که واقعاً عاشقش باشم. هرگز فکر نمیکردم که تعداد کارمندان شرکتم بیشتر از 50 نفر بشود. شاید آن موقع، واقعاً بلندپروازی و آیندهنگری لازم را نداشتم. نمیدانم خیلی وقت پیش بود و من هم خیلی جوان بودم. به هر حال امروز، اوراکل نزدیک به 150 هزار کارمند دارد. وقتی شروع کردم، قصد نداشتم یک شرکت بزرگ تأسیس کنم. چه اتفاقی افتاد؟ در ابتدا، دقیقاً همان کاری را انجام دادیم که برنامهریزی کرده بودیم. بااستعدادترین مهندسان نرمافزار در سلیکونولی را استخدام کردم، یک تیم از برجستهترین مهندسان نرمافزار را جمع کردم که همگی در جهان بهترین بودند. آن تیم به اضافه یک ایده دیوانهوار باعث تولد یک شرکت عظیم شد. من میگویم ایده دیوانهوار چون آن موقع همه به من میگفتند ایدهات دیوانهوار است. آن ایده، ساختن اولین پایگاه داده رابطهای در جهان بود.
در آن زمان، چند تا مقاله نظری در مورد پایگاه دادههای رابطهای منتشر شده بود. IBM هم داشت در آزمایشگاه تحقیقاتی خود، یک نمونه اولیه میساخت. در آن وقت، همه کارشناسان کامپیوتر بر این باور بودند که هرچند میشود پایگاه دادههای رابطهای ساخت، اما سرعتش آنقدر نیست که فایدهای داشته باشد. من فکر کردم که تمام آن کارشناسهای کامپیوتر اشتباه میکردند. وقتی به مردم میگویید که تمام کارشناسان دارند اشتباه میکنند اول به شما میگویند مغرور هستید و بعد میگویند دیوانه هستید. اما یادتان باشد، وقتی مردم به شما بگویند که دیوانه هستید، ممکن است در شُرُف انجام بزرگترین نوآوری زندگی خود باشید. البته یک احتمال دیگر هم این است که واقعاً دیوانه هستید. این یکی از مواردی بودکه مشخص شد متخصصان اشتباه میکردند. معلوم شد که دیوانگی و غرور در واقع نوآروی بودند. پایگاه دادههای اوراکل تبدیل به یک فناوری تعیینکننده در آغاز عصر اطلاعات شد. پایگاه دادههای اوراکل، برنامههای خود من را هم به طور کامل زیر و رو کرد که میخواستم یک شرکت کوچک بسازم. یک مکان عالی برای خودم و چند نفر از دوستانم که در آن کار کنیم.
امیدواریم با ارائه این مطالب به پیشبرد اهداف شما کمک شایانی کرده باشیم. اگر شما دوست عزیز و همراه گرامی سایت عزت خواه دات کام مشتاق هستید در زندگی شخصی و کاری عملکرد بهتری داشته باشید، یک پیشنهاد ارزشمند برای شما داریم و آن مطالعه مقاله آشنایی با دوره پاراسل زندگی و تماشای ویدیو معرفی این دوره است. در پاراسل زندگی با روشی کاربردی برای ساخت یک زندگی ایده آل با شما همراه خواهیم بود.
ادامه مقاله را در مقاله روایت لری الیسون از موفقیت و پیشرفت بخوانید.
پاسخ به نظر