خلاصه ای از مقاله
دوران کودکی، دوران حساسی برای پرورش شخصیت هر فردی می باشد و باید به آن توجه ویژه ای شود. در این مقاله به برخی از جنبه های تاثیر این دوران در بزرگسالی می پردازیم.
آنچه در این مقاله می خوانید:
- چگونه شخصیت خود را بسازیم؟
- اولین تجربیات، ماندگارترین تجربه ها هستند
- شما در هنگام تولد، نترس و بی باک هستید
طرز فکر خود را تغییر دهید
«در روانشناسی یک قانون وجود دارد که اگر شما از شخصیتی که دوست دارید به آن تبدیل شوید، یک تصویر ذهنی برای خودتان بسازید و آن تصویر را زمان زیادی در ذهن خود حفظ کنید، خیلی زود دقیقاً به همان چیزی که فکر میکردید تبدیل خواهید شد».
ویلیام جیمز
چگونه شخصیت خود را بسازیم؟
ساخت و شکل گیری شخصیت یکی از مهمترین مواردی است که همه ما در زندگی با آن سر و کار داریم. اجازه دهید مقاله را با عنوان نمودن یک داستان آغاز کنیم. «یک خانم 30 ساله متأهل و دارای دو فرزند، در زمانی زندگی میکرد.
مثل خیلی از افراد دیگر، او در خانهای بزرگ شده بود که مرتباً مورد انتقاد قرار میگرفت و معمولاً رفتاری که والدینش با او داشتند ناعادلانه بود. در نتیجه، او شدیداً احساس کوچکی کرده و عزت نفس پایینی داشت. به فردی منفی و ترسو تبدیل شده بود و به هیچ عنوان اعتماد به نفس نداشت.
فردی بسیار خجالتی و کم حرف بود و به هیچ عنوان خودش را فرد ارزشمندی نمیدانست و تصور میکرد استعداد هیچ کاری را ندارد. یک روز او تصادف کرد. زمانی که در بیمارستان به هوش آمد متوجه شد حافظه خود را از دست داده است.
میتوانست حرف بزند اما به هیچ عنوان نمیتوانست هیچ قسمتی از گذشته خود را به یاد بیاورد. او دچار فراموشی کامل شده بود. زمانی که از بیمارستان مرخص شد، شروع به خواندن کتابهای پزشکی، فراموشی و از دست دادن حافظه کرد.
با متخصصان زیادی در این زمینه ملاقات کرد و حتی یک مقاله درباره شرایط خود نوشت. او به یک کنوانسیون پزشکی دعوت شد تا مقاله خود را ارائه داده و به سؤالات مربوطه پاسخ دهد. در طول این مدت اتفاق شگفت انگیزی به وقوع پیوست.
او به یک شخصیت کاملاً جدید تبدیل شد. توجه و اعتباری که دریافت کرد باعث شد بتواند عزت نفس خود را پیدا کند و به شخصیتی مثبت، با اعتماد به نفس و اجتماعی تبدیل شود.
دلیل این اتفاق این بود که او تمام خاطرات بد دوران کودکی خود را فراموش کرده بود. در نتیجه تمام احساسات بدی که در نتیجه آن دوران در او به وجود آمده بود نیز از بین رفت.»
تعریف دوران کودکی و شکل گیری شخصیت در کودکی
در روانشناسی یک ایده مطرح است که عنوان میکند هر انسانی که متولد میشود هیچ فکر و ایدهای را در ابتدای کار ندارد. مطابق با این ایده انسانها به هر چیزی که فکر میکنند و هر احساسی که دارند، در همان دوران کودکی خود یاد میگیرند.
در حقیقت یک فرد بالغ نتیجه همه چیزهایی است که او در هنگام بزرگ شدن یاد گرفته، احساس کرده و تجربه نموده است. در نتیجه یک فرد بالغ بعدها هر شخصیتی که پیدا میکند در اصل، نتیجه شرایطی بوده است که در ابتدا تجربه کرده است.
ارسطو در این زمینه عنوان میکند: «هر چیزی که احساس شود، بروز پیدا میکند.»
شاید بتوان گفت که بزرگترین موفقیتی که در زمینه پتانسیل انسانی در قرن بیستم به دست آمده، کشف خودپنداره بود. مطابق با این ایده هر فرد از زمان تولد یکسری از ایدهها را درون خود ایجاد و توسعه میدهد. خود پنداره شما روی سیستم ناخودآگاه شما مسلط میشود و تمام افکار، گفتار، احساسات و کارهایی که انجام میدهید را مشخص میکند.
به همین دلیل تمام تغییرات در زندگی بیرونی شما با تغییر در خودپنداره شما آغاز میشود. چرا که با تغییر آن، افکار و احساسات شما درباره خودتان و جهانتان تغییر میکند. یک کودک در زمان تولد هیچگونه خودپندارهای را درون خود ندارد.
هر عقیده، ایده، احساس، نگرش یا ارزشی که شما در دوران بلوغ خود دارید را در حقیقت در دوران کودکی یاد گرفتهاید. شما هر چیزی که امروز هستید، در حقیقت نتیجه ایده یا تصویری است که شما را در دوران کودکی درگیر کرده است و شما آن را به عنوان یک ایده درست باور کردهاید.
زمانی که شما چیزی را باور میکنید، این باور به یک واقعیت برای شما تبدیل میشود، تفاوتی هم نمیکند واقعیت چه چیزی باشد. مطمئناً این جمله معروف را شنیدهاید که
«شما آن چیزی که تصور میکنید نیستید بلکه آن چیزی هستید که به آن فکر میکنید».
اولین تجربیات، ماندگارترین تجربه ها هستند
تصور کنید شما والدینی دارید که مرتباً به شما می گویند شما انسان خوبی هستید. والدینتان شما را دوست دارند، شما را تشویق کرده، حمایت نموده و باورتان دارند. بدون اینکه در نظر بگیرند شما چه کارهایی انجام میدهید و چه کارهایی را انجام نمیدهید.
در این حالت شما با این باور بزرگ میشوید که انسان خوب و ارزشمندی هستید. تا سه سالگی این احساس به یک باور در شما تبدیل میشود و بخشی اساسی از نگرش شما درباره خودتان و جهانتان را تشکیل میدهد.
پس از آن، بدون توجه به اینکه چه اتفاقی برای شما میافتد، میتوانید این باور را داشته باشید. این باور به مرور زمان به واقعیت شما تبدیل خواهد شد. از سوی دیگر، فرض کنید در کنار والدینی بزرگ شوید که تأثیر قدرتمند کلمات و رفتارهای خود را در شکل گیری شخصیت شما را نمیدانند.
بدین ترتیب آنها خیلی راحت از نقدهای مخرب، عدم تأیید و تنبیه فیزیکی یا احساسی استفاده میکنند تا بتوانند شما را کنترل کنند. زمانی که یک کودک به طور مداوم در سنین کودکی مورد انتقاد قرار میگیرد، خیلی زود به این باور میرسد که مشکل دارد.
او نمیداند که به چه دلیلی مورد انتقاد یا تنبیه قرار میگیرد اما این فرض را میکند که والدینش حقیقت را درباره او میدانند و او شایسته این رفتارها میباشد.
در نتیجه به این احساس دچار میشود که به هیچ عنوان فرد ارزشمند یا دوست داشتنی نمیباشد. در حقیقت میتوان گفت که تقریباً تمام مشکلات شخصیتی که یک فرد در دوران نوجوانی و بزرگسالی دچار میشود، ریشه در اتفاقی دارد که روانشناسان از آن با عنوان علاقه بروز نیافته یاد میکنند.
همانگونه که گلها برای رشد کردن به آب نیاز دارند، یک کودک نیز به عشق و علاقه نیاز دارد. هنگامی که کوکان احساس میکنند کسی آنها را دوست ندارد، احساس ناامنی و عدم اطمینان میکنند. آنها تصور میکنند که به اندازه کافی خوب نیستند.
به همین دلیل برای اینکه اضطراب درونی خود را کنترل کنند، درگیر رفتارهایی میشوند که جبران ناپذیر میباشند. احساس محروم بودن از دریافت عشق و علاقه به رفتارهای سوء این افراد در کودکی و بزرگسالی منجر خواهد شد.
آنها در آینده دچار مشکلات شخصیتی، خشم، افسردگی، ناامیدی، نداشتن جاه طلبی و مشکلاتی در زمینه برقراری ارتباط با دیگران خواهند شد.
شما در هنگام تولد، نترس و بی باک هستید
یک کودک در هنگام تولد، بدون هیچ ترسی متولد میشود و شاید تنها چیزهایی که باعث ترس او در آن لحظه شوند، احساس سقوط یا صدای بلند است. همه ترسهای دیگر را او به عنوان یک کودک در حین بزرگ شدن یاد میگیرد.
دو ترس بزرگی که ما از دوران کودکی همراه خود میآوریم، ترس از شکست و ترس از مورد انتقاد قرار گرفتن یا رد شدن است. اگر شما هنگامی که قصد انجام یک کار جدید یا متفاوت را دارید، مرتباً مورد انتقاد قرار بگیرید، یاد میگیرید که بترسید و این احساس در شما رشد میکند.
خیلی زود به این باور میرسید که خیلی کوچک، ضعیف، ناکامل، بیکفایت و ناتوان هستید و نمیتوانید هیچ کار متفاوتی را انجام دهید. سپس این احساس و باورِ خود را با گفتن: «من نمیتوانم» بروز میدهید.
بدین ترتیب، هر زمان که به انجام یک کار متفاوت یا چالش برانگیز فکر میکنید، ذهن شما به صورت خودکار این احساس نتوانستن را به شما یادآوری میکند. آنگاه شما با گفتن: «من نمیتوانم» از انجام دادن آن کار فرار میکنید.
ترس از شکست در حقیقت دلیل اصلی شکست در دوران بزرگسالی است و در نتیجه انتقادها در دوران کودکی در یک فرد ایجاد میشود. در این حالت شما به جای استفاده از قدرت شگفت انگیز ذهن خود در تصویرسازی برای رسیدن به آنچه که میخواهید، شروع به آوردن دلیل برای عدم توانایی در رسیدن به خواسته میکنید.
در نتیجه هیچگاه نمیتوانید به اهدافی که در ذهن دارید دست پیدا کنید یا موفقیتی را داشته باشید.
اگر شما پدر و مادر کودکی هستید باید دقت داشته باشید که گفتار و رفتار شما در همان سنین کودکی میتواند شخصیت کودک شما را شکل دهد. پس باید روی آنها دقت لازم را داشته باشید.
به هیچ عنوان سعی نکنید با انتقادهای مخرب و رفتارهای اشتباه، شخصیت فرزند خود را به طور اشتباهی شکل دهید. شما به عنوان والدین او وظیفه بزرگی را بر عهده دارید و با داشتن رفتار درست میتوانید آینده فرزند خود را ساخته و او را در مسیر درست رسیدن به خواستهها قرار دهید.
هدف ما از ارائه این مطالب کمک به شما دوست عزیز است تا با استفاده از موارد مطرح شده، در زندگی شخصی یا حرفهای خود یک گام جلوتر بروید. اگر مشتاق هستید در کنار یک زندگی آرام، شغلی فارغ از مکان و زمان را هم تجربه کنید، برای کسب اطلاعات لازم درمورد فروشندگی در وبسایت آمازون با ما در آموزش فروش تخصصی در آمازون همراه باشید. همچنین با دنبال نمودن صفحه نتایج شگفتانگیز دوره آربی از تجربیات دانشجویان این دوره بهره ببرید.
پاسخ به نظر