خلاصهای از مقاله:
در این مقاله، بخش اول مصاحبه با باربارا کورکوران، سرمایهگذار، سرمایهدار، نویسنده و مشاور آمریکایی را میخوانید. وی در این قسمت به دو نکته کلیدی برای موفقیت در کسبوکار اشاره میکند.
آنچه در این مقاله میخوانید:
- کارآفرینی که رویای کارآفرین شدن نداشت
- آیا برای کارآفرین شدن باید اشتیاق سوزان داشت؟
- نکات کلیدی برای شروع یک کسب و کار موفق
- بیزینس خود را زودتر شروع کنید
- برای موفقیت استعداد خود را کشف کنید
- چرا عده ای از کارآفرین شدن می ترسند؟
کارآفرینی که رویای کارآفرین شدن نداشت
مجری: چه چیز باعث میشود دانش آموز ضعیف که ...
باربارا کورکران: حتماً باید میگفتید؟
مجری: بله، باید میگفتم که تا الان در مراحل اولیه حرفهای خود، 20 شغل ناموفق مختلف داشته است. میدانید چیست؟ من میخواهم کارآفرین بشوم.
باربارا کورکران: میدانید من هیچوقت یک دفعه بلند نشدم که بگویم میخواهم کارآفرین بشوم. کاملاً شانسی بود. در یک رستوران پیشخدمت بودم. آقایی داخل آمد و نشست جلوی پیشخوان. او بعداً دوست پسرم شد. پس از یک سال به من پیشنهاد داد که هزار دلار به من بده و با هم یک شرکت کارگزاری را تأسیس کردیم. او گفت: « به نظرم تو خیلی در بازار مسکن موفق میشوی. گفتم: «چرا که نه؟ تا حالا همه کاری را امتحان کردهام و اینطور وارد بیزینس شدم.» بنابراین من هیچوقت رویای کارآفرین شدن را نداشتم و گفتم چرا که نه. بگذار یک بار امتحان کنم.
مجری: یکی شما را هل داد؟
بارباراکورکران: بله، فکر کنم بشود اینطور گفت، یکی من را هول داد.
-: و بعد اینطور شد که شما و دوست پسرت مشاجرهای با هم داشتید.
+: نه با هم مشاجره نداشتیم. او یک دفعه تصمیم گرفت که بعد از هفت سال من را ترک و با منشیام ازدواج کند. البته این موضوع، باعث بروز مشکلاتی در شرکت شد.
مقاله پیشنهادی: آمیتیس نوروزی معمار موفقیت در زندگی
-: و این موضوع باعث شد که حداقل در آن مرحله، اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر بشود. او به شما چه گفت؟
+: ما 14 فروشنده داشتیم و سهام را مثل قرعهکشی فوتبال قسمت کرده بودیم. او اولی را برداشت، من دومی را. پولی که داشتیم را تقسیم کردیم و من آنجا را ترک کردم. وقتی داشتم میرفتم، او کل زندگی من را بیمه کرد و گفت «میدانی، تو هیچ وقت بدون من موفق نمیشوی.» ولی میدانید چیست ؟ حاضر بودم بمیرم ولی اجازه ندهم او شکست من را ببیند.
-: معنی آن برای شما چه بود؟
+: معنی آن این بود که این یک توهین است. خیلی به غرورم برخورد. تا آن موقع، مطمئن نبودم که موفقیتم به خاطر او است یا نه، اما وقتی آن حرف را زد، کلیدش خاموش شد، یا شاید هم روشن شد. هر چه که بود، آن روز وقتی از شرکت بیرون آمدم، یک آدم دیگر بودم.
آیا برای کارآفرین شدن باید اشتیاق سوزان داشت؟
-: فکر میکنید همه کارآفرینان چه تازه کار، چه فعال، نیاز به چنین آغاز آتشینی دارند؟ نیاز به چیزی دارند که اشتیاقش آنها را شعلهور کند؟
+: نه نه نه. به نظر من افراد مختلف، از نظر انگیزه با هم متفاوت هستند که البته بستگی به پیشزمینه آنها دارد. این موضوع برای من اثر داشت. اگر آن روز به من گفته بود مطمئنم یک روز موفق میشوی، درآینده برنده خواهی شد، مطمئن نیستم موفق میشدم و حالا در مورد فروختن بیزینس خود، آن هم با قیمتی رؤیایی با شما صحبت میکردم. اما بیشتر مردم به حرفهای مهربانانه و تشویق بهتر واکنش نشان میدهند. تشویق خیلی بهتر از توهین میتواند انگیزهبخش باشد، اما کلاً فرقی نمیکند. هر چیزی که باعث بشود شما بلند شوید و تلاش کنید خوب است. مهم این است که بلند شوید.
نکات کلیدی برای شروع یک کسب و کار موفق
-: بسیاری از افراد دارند به موقعیتهای جدید فکر میکنند. بعضی از آنها، شغل خود را از دست دادند.بعضی دیگر حس میکنند که در شغل خود، جای پیشرفت ندارند، بعضی هم تازه شغل خود را شروع کردهاند. نکات کلیدی که آنها باید به آن توجه کنند چیست؟ چه چیزی باعث میشود که آنها وارد بیزینس بشوند؟
مقاله پیشنهادی: چگونه می توان در کسب و کار موفق شد؟
1- بیزینس خود را زودتر شروع کنید
به نظر من، نکته اول این است که باید شروع کنید. در زمان شروع، هرچه که جوانتر باشید، خیلی بهتر است، چون نگرانی در مورد وام مسکن، بچه و مسئولیت ندارید . مزیت بزرگی که من داشتم این بودکه ترس از دستدادن چیزی را نداشتم. هیچ پولی نداشتم، فقط همان سرمایه یک هزار دلاری. خجالت نمیکشیدم، هیچ شهرتی نداشتم، نیازی نداشتم که به والدینم چیزی را ثابت کنم و آنها را ناامید نکنم، تنها چیزی که داشتم آزادی بود. بنابراین میگویم که اولین نکته این است که در جوانی آغاز کنید و اگر ایدهای دارید فقط آن را انجام بدهید. تنها نصیحت بدی که مادرم در کل زندگی به من کرد، او واقعاً همیشه نصیحتهای خوبی میداد، مربوط به زمانی است که من 23 ساله بودم و گفتم میخواهم بیزینس خودم را راه بیندازم. او گفت: «به شغل پیشخدمتی ادامه بده و برای خودت رزومه خوب درست کن و یک مدت این شغل را نگهدار.» چون همیشه از این شاخه به آن شاخه میپریدم.
-: مثل امروز که والدین از شرایط بد اقتصادی میترسند و همین نصیحت را میکنند؟
+: اجازه بدهید یک چیزی بگویم. شما به هر کسی که دوستت دارد، فرقی نمیکند پدر، مادر یا هر کس دیگری، بگویید که میخواهید بروید ریسک کنید. مطمئناً به شمامیگویند که این کار را نکن. چرا؟ چون بزرگترین نگرانی آنها این است که شما آسیب ببینید. اما باید شانس خودتان را امتحان کنید. یا زمین میخورید یا همیشه شکرگزار خواهید بود که این کار را انجام دادید. من هرگز کسی را ندیدم که چیزی را امتحان کرده باشد، شکست خورده باشد و از این شکست پشیمان باشد، اما افراد زیادی را دیدم که حسرت میخورند و میگویند: «ای کاش شانسم را امتحان کرده بودم. بنابراین فقط آن را انجام بدهید.
2- برای موفقیت استعداد خود را کشف کنید
-: مادرت کارآفرین نبود. بچههای زیادی داشت.
+: ده تا بچه
-: ده تا بچه
+: برای خودم هم سخت است که بگویم یکی از آن ده تا بودم.
-: اما نکته جالبی که وجود دارد این است که بسیاری از استادان و راهنمایان خود در بیزینس یاد میکنند و میگویند آن راهنما به من کمک کرد تا آدمی بشوم که الان هستم. اما شما همیشه از مادرتان به عنوان مهمترین عامل موفقیت خود در بیزینس یاد میکنید. او در مراحل اولیه رشد حرفهای ، چه درسهایی به شما داد؟
+: او هر هفته چندین درس مختلف به من و بقیه بچههایش میداد. از میان این ده تا بچه، 9 نفر، بیزینس خودشان را دارند. بنابراین معلوم است که او یک خانواده کارآفرین تربیت کرده است. پدرم کل زندگی خود را کارگر چاپخانه بود و شبها هم کامیون میشست. او هم باید کارآفرین میشد. ابتدا در مورد پدرم صحبت میکنم، چون میترسم فراموش کنم. او یک نمونه زنده از نافرمانی بود. اگر رییسش به او میگفت که کاری انجام بدهد، سریع استعفا میداد. با این که ده فرزند داشت، به راحتی استعفا میداد. کاری که مادرم انجام میداد کشف استعداد بچههایش بود. آن هم از همان لحظهای که بچه را از بیمارستان به خانه میآورد. او بچه را در پتو پیچانده بود. با هفت هشت تا بچه دیگر که در خانه بودند و میگفت: «با برادرتان تامی آشنا بشوید. قرار است او یک رقصنده بزرگ بشود.» بعد پاهای عضلانی او را به ما نشان میداد و ما میگفتیم: «وای! قرار است در خانوادهمان رقصنده داشته باشیم.» البته وقتی تام بزرگ شد تبدیل به رقصنده سالن رقص Alvin Ailey شد. در مورد همه ما همینطور بود. مثلاً در مورد من گفت: «تو تخیل بسیار قدرتمندی داری.» هر بار که با چشم گریان از مدرسه به خانه میآمدم، مادرم همیشه میگفت: «نگران این موضوع نباش، تو قوه تخیل شگفتانگیزی داری و یاد میگیری که چهطور جاهای خالی را پر کنی.» مثلاً چون بچهها جواب اشتباه به من داده بودند و بعد هم به من لقب کودن داده بودند، در نتیجه من به خاطر کاری که نتوانسته بودم در آن کلاس انجام بدهم، بسیار خجالتزده بودم.
چرا عدهای از کارآفرین شدن میترسند؟
-: فکر میکنید چرا یک نفر که اینطور خلاقیت را تشویق میکند و میبیند که دخترش تفکر قالبی و معمول را ندارد، به شما نگفت که بیزینس خودتان را راه بیندازید؟ آیا فکر میکنید کارآفرینی در ذاتش نبود؟
+: در خانواده ما، از همه انتظار میرفت که درخدمت خانواده باشند. همه ما، بعد از دبیرستان تا وقتی که ازدواج نکرده بودیم، کار میکردیم. من هم که تا سن بالایی مجرد بودم. همه ما باید به خانواده خدمت میکردیم. مطمئنترین راه برای خدمت به خانواده، داشتن شغل بود. چه کسی امنیت شغلی بیشتری داشت؟ کسی که بیزینس خودش را شروع کرده بود؟ نه. مادرم کارآفرینی را امن نمیدانست، بلکه داشتن حقوق ثابت را امن میدانست. نصیحتهایی که میکرد هم بر اساس تجربه زندگی خودش بود.
-: پدرت چه؟ همانطور که خودتان گفتید، چندان به نقش او اشاره نمیشود. او انگار قدمی برنداشته است. آیا او تاثیری بر روی شما داشته است؟
+: او تأثیر خیلی زیادی داشت، چون هر بار که پدرم زود از سرکار برمیگشت، ما سر میز میپریدیم، چون میدانستیم اخراج شده است. اگر قبل از ساعت پنج و سی دقیقه، در خانه بود، معلوم میشد که اخراج شده است و ما میتوانستیم زود شام بخوریم، چون معمولاً باید ساعت 6 غذا میخوردیم. پدرم میگفت: «بچهها حدس بزنید چه شده. همه ما با هم فریاد میزدیم: «تو اخراج شدی.» این هیجانانگیزترین وعده غذایی در ماه بود، چون پدرم برای ما تعریف میکرد که چطور با رییسش حرف زده است. او برای ما مثل جان وین در دنیای واقعی بود. او بود که نافرمانی را به ما یاد داد. خیلی از افرادی که برای خودشان کار میکنند، دوست ندارند به کسی گزارش بدهند. اگر نمیتوانستم برای خودم کارکنم، ترجیح میدادم به زندان بروم و بمیرم، چون از نظر من این دو مثل هم هستند. پدرم به میزان زیادی سرکشی را به ما یاد داد و به نظر من، به همین دلیل است که همه ما طوری بزرگ شدیم که نخواهیم برای کسی کار کنیم.
امیدواریم با ارائه این مطالب به پیشبرد اهداف شما کمک شایانی کرده باشیم. اگر شما دوست عزیز و همراه گرامی سایت عزت خواه دات کام مشتاق هستید در زندگی شخصی و کاری عملکرد بهتری داشته باشید، یک پیشنهاد ارزشمند برای شما داریم و آن مطالعه مقاله آشنایی با دوره پاراسل زندگی و تماشای ویدیو معرفی این دوره است. در پاراسل زندگی با روشی کاربردی برای ساخت یک زندگی ایدهآل با شما همراه خواهیم بود.
ادامه مصاحبه را در مقاله کارآفرینی به شیوه باربارا کورکوران بخوانید.
پاسخ به نظر