خلاصه ای از مقاله:
در این مقاله بخش اول مصاحبه برایان الیوت با ست گودین کارآفرین، نویسنده و سخنران اهل ایالات متحده آمریکا را می خوانید. در این قسمت، ست گودین طرز فکر خود در مورد نوشتن کتاب را مطرح می کند.
آنچه در این مقاله می خوانید:
ست گودین از کارمندی تا کارآفرینی
برایان الیوت: سلام من برایان الیوت هستم و امروز یک مهمان ویژه دارم. ست گودین خوش آمدید.
ست گودین: ممنونم که مرا دعوت کردید.
برایان الیوت: خوشحال هستم که دوباره شما را میبینم.
ست گودین: باعث افتخار است.
برایان الیوت: ممنون هستم. خب الان ما اینجا در اورنجکانتی آفتابی هستیم و من میخواهم بدانم بعد از اینکه کتاب جدیدتان را نوشتید، چطور این شغل را پیدا کردید؟
ست گودین: جالب است. به نظر من داشتن شغل یک سنت دیرینه است. اما این سنت دیگر از بین رفته است. فکر میکنم مدل بالا رفتن از پلههای ترقی در شرکتها دیگر از بین رفته است. این مفهومِ داشتن شغل دیگر معنایی ندارد. منظورم این است که مثلاً اگر در خط مونتاژ آبنبات کار کنید و شیرینیها را داخل جعبه قرار بدهید، این یک شغل حساب میشود. اما اگر کارمند باشید یا شغلی داشته باشید که به شما دسترسی به اینترنت میدهد یا هر شغلی که لیستی از کارهای روزانه ندارد واقعاً شغلی ندارد. در عوض فرصت دارد و من زندگی خود در این 25 سال اخیر را یک فرصت میدانم برای آزمودن چیزهای جدید، انجام یک پروژه جدید. به نظر من ما در دنیای پروژهای زندگی میکنیم. مردم میتوانند به روشهای مختلفی شغلی مثل شغل من را پیدا کنند فقط باید مدت زیادی آن را انجام بدهند تا اثر آن را ببینند.
_: شما همیشه به این صورت نبودید، درست است؟ اول با کارمندی شروع کردید و بعد تکامل پیدا کردید. چیزهای مختلفی را امتحان کردید. در کتابتان هم در مورد موفقیتها و شکستهایتان صحبت کردید و این به نوعی بخشی از این فرآیند است. درست است؟
+: دقیقاً. میدانید من خیلی بیشتر از موفقیتهایم با شکست مواجه شدهام.
شکستهای ست گودین در کسب و کار
_: چند مورد از شکستهای خود را برای ما بگویید.
+: مثلاً من اولین آکواریوم و شومینه ویدیویی را اختراع کردم. مثلاً اگر خیلی تنها باشید میتوانید این ویدیوها را پخش کنید و به ماهیها نگاه کنید.
-: این قبل از این است که روی کامپیوتر بگذارند. درست است؟
+: بله.
_: بگذارید بگویم که همیشه جلوتر از زمان خودتان بودید.
+: بله. من رفتم به دفترمجله American Airlines و گفتم یک آگهی تبلیغاتی کل صفحهای میخواهم و اگر محصولم به فروش برسد، به ازای هر آیتم فروخته شده، به شما پول میدهم و اگر نشد پولی نمیدهم. وقتی تبلیغات را انجام دادم در ذهنم بود که اگر سی سفارش داشته باشم، ویدیو را درست میکنم و من 24 سفارش گرفتم. ویدیوها را درست کردم، هدیه خوبی بود، پول آن را هم گرفتم. هفته بعد فقط 8 سفارش گرفتم و این یک شکست بود. کتابهایی نوشتم که شکست خوردند. یک کتاب نوشتم به اسم آدرس ایمیل آدمهای معروف و پولدار.Roger Ebert خیلی عصبانی شد. ویدیوهایی درست کردم که شکست خوردند، کتابهایی که شکست خوردند اما درسی که گرفتم این بود که اگر من بیشتر از شما شکست بخورم، برنده میشوم. به این خاطر که در ذات این موضوع یک مفهومی هست که نشان میدهد شما میتوانید ادامه بدهید. اگر بتوانید ادامه بدهید یعنی به شکست ادامه میدهید و دیر یا زود موفق میشوید. افرادی بازنده ای هستند که اصلاً به هیچ مانعی برنخوردهاند و متوقف شدند یا آنهایی هستند که آنقدر موفق بودند که دیگر نمیتوانند ادامه بدهند.
مقاله پیشنهادی: قوانین موفقیت در کسبوکار چیست؟
ریسک و فرصت از نظر ست گودین
-: درست است. در مورد کتاب جدیدتان Poke the Box صحبت کردید. میخواهم از شما در مورد این ایده که گفتید «ریسک بیشتر از فرصت خرج دارد» صحبت کنید.
+: بله. اگر با یک نفر که در بخش مونتاژ pacemaker کار میکند یا یک خلبان صحبت کنید، آنها هیچ چیز را امتحان نمیکنند. آنها نمیگویند اگر این کار را بکنم چه اتفاقی میافتد. البته ما خیلی خوشحال هستیم که آنها این کار را نمیکنند چون هزینه شکست بیشتر از کشف چیزهایی است که میتواند موفق بشود یا نشود اما تقریباً هرکسی که من میشناسم در کار ساخت Pacemaker نیست. ما در دنیایی زندگی میکنیم که شکستهایی که ممکن است تجربه کنیم به آن اندازه مرگبار نیستند. اگر یک مطلبی در وبلاگ خودتان بگذارید که مردم به آن توجه نمیکنند، فردا یکی بهتر از آن را میگذارید. اگر چیزی را توییت میکنید که ری توییت نمیشود، یک ساعت بعد از آن، یک توییت دیگر میگذارید. اگر فقط به این فکر کنید که از بقیه تقلید کنید و بترسید که یکی به شما بگوید شکست خوردید، واقعاً در دردسر بزرگی میافتید.
چرا باید کارآفرین باشیم؟
_: خیلیها بین بینندههای ما شرکتهای کوچک دارند یا کارآفرین هستند یا برای یک نفر دیگر کار میکنند و یک ایده دارند که دوست دارند آن را امتحان کنند. چه توصیهای درباره ریسک کردن برای آنها دارید؟
+: به نظر من اول باید یک سری مفاهیم را تعریف کنیم. فریلنسر کسی است که برای کارش پول میگیرد. مثلاً یک طراح گرافیک میتواند فریلنسر باشد که یعنی هرچه بیشتر کار کنید، بیشتر پول میگیرید اما کارآفرین حتی در خواب هم پول در میآورد. یک بیزینسی میسازد که از خودشان بزرگتر است و حتی وقتی در محل کار حضور هم ندارند پول در میآورد و از پول یک نفر دیگر استفاده میکنند تا پیشرفت کنند. وقتی فریلنسر مثل کارآفرین عمل میکند و کارآفرین مثل فریلنسر، بحران پیش میآید. پس این ایده خوبی نیست. وقتی یک شغل دارید و یک رییس، باید به این فکر کنید که آیا رییستان از شما یکسری کارهای مشخص را میخواهد. اگر جواب مثبت باشد، او می تواند یکی را پیدا کند که همین کار شما را با حقوق کمتر انجام بدهد که این خوب نیست. شکل دیگر قضیه این است که اگر رییستان از شما بخواهد که مسائل جالبی را حل کنید، در این صورت، شغل شما مناسب است. میشود گفت سه دسته مردم داریم، دست به ریسکهای مناسب بزنید و منظور از ریسکهای مناسب، آنهایی است که اگر شکست هم بخورید باز هم میتوانید در جریان کار باقی بمانید. به این فکر کنید که چطور میتوانید در صنعت باقی بمانید، در فضا باقی بمانید یا چیزهای جدید را امتحان کنید. یک مثال ساده است که ربطی هم به کارآفرینی ندارد. فکر کنید که شما در همه مهمانیها یک شکل لباس میپوشید، بروید یک بلیط برای یک مراسم خیریه بگیرید که هیچ کس را آن جا نمیشناسید و یک لباس کاملاً متفاوت بپوشید، یک کار جدید انجام بدهید و ببینید چه میشود.
_: بله. هیچ ریسکی ندارد.
+: بله. بدترین اتفاقی که میتواند بیفتد چیست؟ اسمتان میرود در روزنامهها؟ نه و میفهمید که وقتی به چشمهای مردم نگاه میکنید مهربانتر هستند، مثلاً من در شهر خودم این کار را نمیکردم و اینجا کشف کردم و اینجا آن را میکنم. مثل سخنرانی شما در جمع است. هیچ کس درحین سخنرانی فوت نکرده است، اما خیلیها از این کار میترسند. چه ضرری دارد؟ کسانی که این کار را انجام میدهند، غالبا چیزهایی در مورد خودشان کشف میکنند.
کتابی که طرح جلد ندارد
_: تا حالا به نکات جالب زیادی اشاره کردید که من دوست دارم بیشتر به آنها بپردازیم. در مورد کتاب خود به اسم poke the box صحبت کنید. این poke the box یعنی چی؟ و بعد در مورد طرح جلدش صحبت کنید.
+: این در مورد اجازه شکست است. یعنی وقتی یک نفر این کتاب را به شما میدهد، انگار دارد به شما میگوید اشکالی ندارد که شکست بخورید. اشکالی ندارد که دنبال راهحل باشید. اصطلاح poke the box را برنامهنویس ها استفاده میکنند. چون برنامهنویسی را به این شکل یاد میگیرند. یک چیزی را امتحان میکنید، چک میکنید که کامپیوتر چطور واکنش میدهد، یک کار دیگر امتحان میکنید و باز هم چک میکنید. برنامهنویسها وقتی کدی که نوشتند کار نمیکند، سرخورده نمیشوند، آن را تغییر میدهند و دوباره چک میکنند.
_: هم آن درمورد کشف و امتحان چیزهای جدید است، مثل آشپزی که دستورالعملهای مختلف و مواداولیه مختلف را امتحان میکند.
+: درست است و کتابم هم فقط 85 صفحه دارد. کتاب را نوشتم چون اثر آن بیشتر است. اثرش از ویدیوهای یوتیوب بیشتر است. اثرش از یک فایل صوتی 5 دقیقهای بیشتر است. کاری که کتاب میکند این است که بارها و بارها میزند در سرتان و هرجا بگذارید، در قفسه، روی میز، همه جا به شما یادآوری میکند که اشکالی ندارد که این کارها را انجام بدهید.
-: و اینکه میتوانید کتاب را بدهید به یک نفر دیگر.
+: دقیقاً و کتاب های ما در بستههای 5 تایی و 52 تایی هستند، چون امیدوارم یکی بیاید و بگوید همه کارمندها در شرکت ما باید این را بخوانند و بسته 52 تایی را بخرند.
_: در مورد طرح روی جلد چطور؟ یادم نمیآید که تا حالا کتابی دیده باشم که روی جلد آن هیچ نوشتهای نباشد.
+: نه تنها کتاب بعدی من هم به همین صورت است، بلکه کل شرکت انتشاراتی من هم همین شکل است. این توصیهام به خودم بوده است که چیزهای جدید را امتحان کنم. به همین خاطر قرار نیست بروم سراغ ناشرهای قبلی. البته که راحت است اما گفتم چه میشود که نشر را دچار تحول کنم و ما اولین ناشری بودیم که این کار را انجام دادیم. این کار مزایای زیادی دارد. یکی آن این است که هربار یک کتاب را در سایت فروش آنلاین میبینید کنار آن توضیحاتش را نوشته است پس برای چه باید روی کتاب چیزی نوشته بشود؟ حتی بهتر از آن. وقتی کتاب روی میزتان است و یکی کتاب را میبیند که هیچ چیزی روی آن نوشته نشده است. چه کاری میکند؟
_: بله کنجکاو میشود.
+: و شما یک گفتگویی خواهید داشت که من هزینه آن را پرداخت نکردم، فقط یک کتاب منتشر کردم که روی جلد آن چیزی ننوشته است.
آینده متعلق به افراد کنجکاو است
_: الان میبینم که این کارتان با کنجکاوی در ارتباط است. کمی در مورد کنجکاوی توضیح بدهید، اینکه این وسط چه چیزی کم است. مالکان بیزینس و افرادی که دوست دارند کشف بشوند و بخش جدانشدنی از شرکت خود بشوند.
+: یک شرکتی وجود دارد به اسم «جادوی پنگوئن» که من خیلی از مدل بیزینس آن خوشم میآید. خیلی وقت ندارم که قضیه را باز کنم، اما وبسایت آنها پر از ویدیوهایی است که مردم در آن شعبدهبازی میکنند. البته این شعبده ها با کتوشلوار و خرگوش و کلاه انجام نمی شود. شعبده بازها به خیابانهای لاسوگاس می روند، توریست٬های نیمه هوشیار را پیدا میکنند و برایشان شعبدهبازی انجام میدهند. اغلب شبها. شعبدهها فوقالعاده هستند و مردم همه جیغ میکشند و میگویند: «وای خدا، این شیطان است.» و بعد میگویند چطور این کار را کردید و میخواهند بدانند که چطور انجام میشود. این شرکت هم نحوه انجام شعبدهها را در سایتشان میفروشند و پول درمی آورد. اغلب مواقع در این دنیا یک نفر کاری انجام میدهد که خارقالعاده است، اما از آنها نمیپرسیم چطور آن را انجام دادید. به آن فکر نمیکنید. نمیگویم که چطور این کار انجام شد. چطور یک بیزینس از یک نقطه به نقطه دیگر رسیده است. فنآوری پشت این کار چیست. مثل شعبده بازی است و اگر کنجکاو نباشیم، چیزی هم یاد نمیگیریم. قبلاً این طورنبود، چون قبلاً همه دنیا مثل هم بود اما الان آنقدر همه متفاوت هستند که باید یاد بگیریم.
اگر انتخاب راه و روش درست زندگی و مدیریت آن جزء اولویت های شما می باشد، باید برای انتخاب بهترین و صحیح ترین راه، ارزش قائل شوید و مسیری را پیش بگیرید تا وقتی، بعد از گذشت زمان به آن نگاه می کنید، با تمام وجود سرشار از حس خوب شوید. پیشنهاد ویژه ما برای یادگیری سبک درست زندگی، آشنایی با دوره پاراسل زندگی می باشد.
ادامه مقاله را در مقاله راز موفقیت در کسبوکار از زبان ست گودین بخوانید
پاسخ به نظر