خلاصهای از مقاله:
شکست خوردن پلی است برای موفقیت. اینکه چند باردر زندگی شکست را تجربه نمایید مهم نمیباشد. دیدگاه شما نسبت به شکست مهم میباشد. شکست میتواند قدم گذاشتن در مسیر اشتباه باشد. با ما همراه باشید تا با دیدگاه اپرا وینفری در مورد شکست بیشتر آشنا شوید.
آنچه در این مقاله میخوانید:
- برای موفقیت در زندگی به ندای قلب خود گوش کنید
- غلبه بر مشکلات به سبک اپرا وینفری
- ماجرای ترک بالتیمور چه بود؟
- داشتن هدف در زندگی چه فایدهای دارد؟
- توصیههای اپرا وینفری درباره موفقیت و شکست در زندگی
- شکست یعنی پایان همه چیز؟
برای موفقیت در زندگی به ندای قلب خود گوش کنید
در این جا بخش دوم مصاحبه آماندا با اپرا وینفری را میخوانید. در بخش قبلی به موضوع ورود او به تلویزیون و رسیدن به جایگاه مورد علاقهاش پرداختیم. وی در این قسمت عمدتاً به موضوع موفقیت و شکست در زندگی میپردازد.
-: نباید انقدردلسوزی کنید
+: نباید دلسوزی کنید و برایم خیلی غیر طبیعی بود. بنابراین اگر بخواهم به زبان تجارت بگویم و بخواهم یک پیام به شما بدهم این است که از همان اول به غریزهام گوش دادم. تمام تصمیمات خوبی که من در زندگی گرفتم بر این اساس بوده است که حسم به من گفته است قدم بعدی درست برای من کدام است. آن کار حس خوبی به من نمیداد و میدانستم که همیشه آنجا نخواهم بود. حتی خیابانهای بالتیمور را هم بلد نشدم، البته بیشتراز آن چیزی که فکرش را میکردم آنجا ماندم. 8 سال آنجا بودم. باید خیابانها را بلد میشدم، اما دائماً به خودم میگفتم: «زیاد اینجا نمیمانم، پس نیازی نیست که خیابانها را بلد باشم.» وقتی با من تماس گرفتند که بروم به شیکاگو، بعد از این که به عنوان گوینده خبر شروع کرده بودم و بعد هم چندین سال مجری برنامه گفتگو محور بودم، فهمیدم این کار درست است، حتی اگر موفق نشوم. چون یک نفر به اسم فیلدان هیو بود که خدای برنامههای گفتگو محور بود. او در شیکاگو برنامه داشت و همه به جز دوستم گرل، به من میگفتند موفق نمیشوی. همه فکر میکردند شکست میخورم.
+: رییسم با این که میدانست خیلی عالی هستم، میگفت: «انگار دارید روی مین راه میروید، موفق نمیشوید. شیکاگو یک شهر نژادپرست است و شما یک سیاه پوست هستید، پس موفق نمیشوید.» همه کاری کردند که من را منصرف کنند، حتی به من ماشین و آپارتمان و همه چیز پیشنهاد دادند و من گفتم: «نه، اگر شکست بخورم، آن موقع میتوانم تصمیم بگیرم که چه کاری انجام دهم و قدم بعدی مناسب من چه است.»
-: حس میکردید که برای شما مناسب است و رفتید دنبال آن؟
+: احساس میکردم که الان این قدم بعدی است که باید بردارم و من مثل آنهایی که در اخبار همکارم نبودم که صدای ضبط شده، گزارش و رزومه آماده داشته باشم. میدانستم وقتی زمانش برسد آن چیزی که نیاز دارم خودش فرا میرسد و وقتی فرا رسید من آماده بودم، چون تعریف من از شانس این است که آماده پذیرش فرصتها باشید و من آماده بودم تا وارد آن بشوم و میدانستم که میتوانم آن را انجام بدهم.
غلبه بر مشکلات به سبک اپرا وینفری
-: مطمئن هستم که در اکثر مواقع در اقلیت بودید. شاید به عنوان تنها زن، تنها سیاه پوست، تنها فرد از یک خانواده فقیر. آیا این تاثیری در مسیر حرفه¬ای شما داشته است؟ چطور از پس موقعیتهایی برآمدید که در آنها احساس تنهایی میکردید و این که چه تاثیری بر نحوه کار شما میگذاشت و چطور به افرادی که مشکل مشابهی دارند کمک میکنید؟
+: تعداد سؤالها زیاد شد. بگذارید عینکم را بگذارم.
-: گفتم الان که اینجا هستید، تا آنجا که میتوانم از شما سوال بپرسم.
+: آماندا یک دفعه خیلی جدی شد! کوتاه بیا دختر کوتاه بیا. سوال اول؟
-: مواقعی که تنها بودید چطور ادامه میدادید؟
+: من همیشه تنها زن در اتاق بودم. همیشه اتاق پر از مردهای سفید پوست بود. معمولأ هم مسنتر از من بودند. هیجان زده میشدم. همیشه هیجان زده میشدم.. معمولا تنها سیاه پوست در اتاق بودم. این موضوع هم هیچ وقت باعث نگرانی من نشد، چون من به مردم بر اساس رنگ پوستشان نگاه نمیکنم. من با نگاه کردن به رنگ پوست آدمها به اینجا نرسیدهام. من حقیقتأ به حرف مارتین لوترکینگ باور داشتم که جوهره شخصیت هر فرد را درک نمایم و اجازه نمیدهم کسی این کار را با من انجام دهد. یک جمله قشنگتر از مایا آنجلو هست که در شعری به نام «خطاب به مادر بزرگهایمان» گفته است: «من یک نفر هستم، اما نماینده ده هزار نفرم.» بنابراین وقتی وارد یک اتاق میشوم به ویژه قبل از این که قرار باشد یک کار خیلی سخت انجام دهم و در شرایطی باشم که می دانم قرار است با دشواری-هایی رو برو شوم، مینشینم و آن ده هزار نفر را به یاد میآورم. آن اجدادم را، افرادی که قبل از من آمدهاند، زنانی که راه را برای من هموار کردند تا بتوانم در آن اتاق بنشینم با آن مردان سفید پوست، عاشقم خیلی زیاد. اینها را به یاد میآورم چون می دانم این که الان اینجا هستم و از همه مهم¬تر این فردی که الان هستم، فقط نتیجه کار من تنها نیست، زیرا من از یک میراث کهن میآیم و من مالک آن میراث هستم و وارد آن اتاق میشوم. نه فقط با هویت خودم، بلکه تمامی آن انرژی را هم با خودم میآورم. بنابراین این موضوع هیچگاه برای من مهم نبوده است.
مقاله پیشنهادی: مقابله با ترس از تنهایی
ماجرای ترک بالتیمور چه بود؟
+: وقتی 23 ساله بودم و در بالتیمور کار میکردم، پیش رییسم رفتم و به او گفتم: «آن آقایی که با هم اجرا میکنیم در برنامه پیپل آرکاتینگ حقوقش بیشتر از من است.» ما هر دو مجری بودیم. این قضیه مربوط به دهه 1970 است، نه سنم بیشتر از 23 بود، سال 1979، 1980 بود و من رفتم پیش رییسم و گفتم. می دانید که صحبت کردن با رییس چقدر سخت و ترسناک است، اما من رفته بودم که از خودم دفاع کنم. گفتم: «ریچارد دارد بیشتر از من حقوق میگیرد و عادلانه نیست، چون کار هر دوی ما شببیه به هم است و هر دوی ما مجری یک برنامه هستیم و مثل هم هستیم.» مدیرم گفت: «چرا شما باید به اندازه او حقوق بگیرید؟» گفتم: «چون شغل هر دوی ما مثل هم است.» گفت: «اما او بچه دارد، شما بچه دارید؟» گفتم: «نه!» گفت: «او باید خرج کالج بچههایش را بدهد، خودش خانه دارد، شما خانه دارید؟» گفتم: «نه!» گفت: «باید وام مسکن پرداخت کند، بیمه بدهد، شما اینها را دارید؟» گفتم: «نه!» گفت: «پس چرا میخواهید مثل او حقوق بگیرید؟» و من گفتم: «ممنونم به خاطر وقتی که در اختیارم گذاشتید.» و رفتم بیرون. هیچ گلایهای نکردم، شکایت قانونی هم نکردم. همان لحظه فهمیدم که باید بروم و فرآیند را برای خودم شروع کردم. فرآیند آماده کردن خودم برای این که زیاد آنجا نمانم، چون نمیتوانم به حقم برسم.
داشتن هدف در زندگی چه فایدهای دارد؟
+: آن موقع یک رییسی داشتم که آفریقایی-آمریکایی بود و تازه به سمت دستیار کارگردان اخبار رسیده بود و مست قدرت شده بود. فکر میکنم صبح که بیدار میشد به این فکر میکرد که چطور میتواند من را اذیت کند. تصمیم گرفتم شکایت نکنم چون میدانستم بازنده میشوم. این کار هیچ فایدهای نداشت و در تلویزیون طرد میشدم و قضیه خیلی بزرگ میشد. میدانستم که قرار نیست زیاد آنجا بمانم. برای آیندهام هدف داشتم، هر چند که دقیقا نمیتوانستم آینده را به روشنی تصور کنم، ولی میدانستم که آینده متعلق به چه کسی است. چون من قدرتی داشتم که خیلی قوی¬تر از خودم بود. من می دانم که بودنم در این دنیا فقط مربوط به خودم نیست.
-: پس از این موقعیت استفاده کردید، خودتان را آزاد کردید و رفتید؟
+: بله. فقط راهم را پیدا کردم. نوبت من هم میشود.
-: و حق با شما بود
+: و یک روزی آمد که من در همان اتاق سر جای او نشستم. دهه 90 بود و من برنامه اپرا را داشتم و در راهرو به او برخورد کردم. خدای من! متشکرم خدای من. یکی از بهترین لحظات زندگی من بود.
توصیههای اپرا وینفری درباره موفقیت و شکست در زندگی
+: اکنون میخواهم حرفم را با این جمله تمام کنم. هیچ اشتباهی وجود ندارد. چیزی به اسم اشتباه نداریم، چون شما یک سرنوشت متعالی دارید. وقتی ذهن¬تان محدود باشد، محدود در ذهن شخصی¬تان باشید و ذهن¬تان متمرکز نباشد، وقتی ندانید که واقعا چه کسی هستید، این که به خاطر یک هدف بزرگتر به این دنیا آمدهاید و این که همه ما مثل هم هستیم، آن وقت دست و پایتان را گم خواهید کرد. همیشه استرس دارید. سراغ چیزی میروید که واقعی نیست. یک لحظه متعالی سرنوشت در زندگی همه وجود دارد که رسالت خودتان را پیدا میکنید. باید آن را حس کنید، بشنوید و بدانید که اگر به آن گوش ندهید از مسیرتان منحرف میشوید. وارد ازدواج اشتباه، روابط اشتباه، شغل اشتباه میشوید اما همه در نهایت به یک راه ختم میشود. هیچ راه اشتباهی وجود ندارد. چیزی به اسم شکست وجود ندارد، چون شکست یعنی تلاش برای حرکت در مسیر اشتباه. بنابراین همان قدر که از پیروزی¬هایتان سود میبرید، از شکستهایتان هم سود میبرید. چون نقش شکست این است که شما را بیدار کند. چون نقش شکست این است که به شما بگوید: «احمق! به همین دلیل است که باید به مدرسه بروی تا سی بی اس به تو زنگ بزند.» بنابراین باید بفهمید که نباید به خودتان اجازه بدهید یک نمره بد یا شرایط بد، زندگی شما را از مسیر منحرف کند، چون زندگی شما خیلی بزرگتر از یک تجربه بد است.
شکست یعنی پایان همه چیز؟
+: من همیشه از مردم در برنامه «Super soul Sunday» میپرسم: «به خود جوانتان چه توصیهای دارید؟» هر کدام به یک شکلی می گویند راحت باشید، همه چیز درست میشود. واقعا درست میشود. چون حتی اگر الان هم در مسیر درست نباشید، خودتان متوجه میشوید چون احساس ناراحتی میکنید. این یک نشانه است که باید تغییر مسیر دهید. به خودتان اجازه ندهید منحرف شوید. وقتی حس کردید که منحرف شدید، نشانه این است که باید به خودتان بگویید چطور تغییر جهت بدهم. وقتی من این شبکه را شروع کردم، با خودم گفتم خدایا این خیلی سخت است. راه گذشتن از چالش¬ها این است که آرام باشید و به خودتان بگویید: «حرکت درست بعدی من چه هست.» نه این که فکر کنید در نهایت همه اینها قرار است چه بشود. حرکت درست بعدی چه چیزی هست. از آنجا حرکت درست بعدی را انجام بدهید و خودتان را نبازید، چون زندگی شما از آن لحظه خیلی بزرگتر است. حرفهای مردم در مورد شکست هویت شما را تعیین نمیکند، چون شکست فقط حرکت در مسیر اشتباه است.
+: ممنونم.
از اینکه ما را در این مقاله همراهی کردید، سپاسگزاریم. آرزوی ما موفقیت و شادکامی شما در تمام مراحل زندگی است و امیدواریم در گروه افراد موفق قرار بگیرید. به همین خاطر هدیه ما برای شما مجموعه برنامههای هیروتایم با محوریت معرفی افراد موفق است. امیدواریم با تماشای ویدئوهای رایگان هیروتایم راه موفقیت را پیدا کنید.
پاسخ به نظر