خلاصهای از مقاله:
گرچه سالار غلامی خودش را بیاستعداد میداند اما معتقد است با باور خودش و تقویت انگیزههایش توانسته رکوردهای بسیاری را در رشته ورزشی بوکس جابهجا کند. او در ادامه میگوید چطور داشتن هدف، انگیزه و پشتکار در زندگی میتواند شما را با وجود تمام چالشها، به ادامه مسیر دلگرم کند.
آنچه در این مقاله میخوانید:
تاثیر پشتکار در موفقیت سالار غلامی
عامل اصلی موفقیت سالار غلامی
برای موفق شدن به ندای درونی خودتان گوش کنید
تنها رمز موفقیت در زندگی
هدف اصلی سالار غلامی در زندگی
تاثیر پشتکار در موفقیت سالار غلامی
-: این همان آسیبهای بدنی است که گفتی میتوان با آنها کنار آمد.
+: بله. فکم کج شده بود و خیلی درد داشت. در این شرایط نه میتوان حرف زد، نه خندید و نه غذا خورد. آن هم برای آدم شکمویی مثل من.
-: یک هفته قبل از مسابقه؟
+: 8 یا 9 روز قبل از مسابقه بود. من دیگر نمیتوانستم غذا هم بخورم. فقط میتوانستم آب بخورم. پایم را که روی زمین میگذاشتم در فکم، احساس درد میکردم. تیم من گفت که بازی کنسل است. من پیش ارتوپد رفتم. چون من از طرف باشگاه بیمه داشتم، یعنی آنها من را بیمه کرده بودند، به اینها نگفتم. خودم رفتم به صورت نقد پول دادم تا آنها وضعیت من را مشخص کنند. اینها نفهمند. ارتوپدی به من گفتند: چیزی نیست.
-: پیش خودت چه فکر میکردی؟
+: خیلی سخت بود. دائماً زنگ میزدم به ایران و میپرسیدم چه کار کنم؟ همه میگفتند بازی نکن. پدرم میگفت بی خیال شو.
-:حتی پدرت که همیشه اینقدر از تو حمایت میکرد؟
+: برای پدرم، سلامتی من خیلی مهم است.
-: البته.
+: واقعاً نمیتوانستم از آن کوتاه بیایم. چون برای رسیدن به این نقطه تلاش زیادی کرده بودم و رسانهها به من لقب «ترسوترین بوکسور» را داده بودند. اخبار امروز، روزنامه باطله فردا است. روزنامهها که مهم نیست. اگر مبارزه نمیکردم همیشه حسرت آن را میخوردم. گفتم بازی میکنم. من یک هفته، هشت روز خدا شاهد است آب، آب پرتقال میخوردم. خوابیدم بودم و تمرین هم نمیکردم. حتی یادم هست وقتی با هواپیما پرواز میکردم، به خاطر فشار کابین به فکم فشار میآمد. رفتیم آنجا تمرین سبکی کردم و فردای آن بازی کردم. با همان فک شکسته، اولین مبارزهام را انجام دادم. کوشا! آنقدر استرس داشتم که وقتی آن خانم به من گفت: «پشت سر من بیا»، یک مرتبه خون دماغ شدم. شنل و شورت من هم سفید بود. پر از خون شد. فشار عصبی زیادی روی من بود.
-: که قرار است چه اتفاقی بیفتد.
+: بله زبانم هم خوب نبود. اعضای تیم من هم همه خارجی بودند و نمیتوانستم با آنها صحبت کنم. دائماً میخواستم به آنها بگویم که چیزی نشده است. خونها را پاک میکردم. من وارد رینگ شدم و مبارزه را شروع کردم. فک من بعد از بازی کلاً بسته شد، ولی بازی را بردم.
-: دیدم. چه بردی هم بود.
+: بازی را بردم و آمدم کانادا. یکی دو روز ماندم تا بلیط فراهم شد رفتم ایران. رسیدم آنجا، پدرم دستم را گرفت و من را برد عکس از فکم گرفتم. همانجا بیمارستان آتیه در شهرک غرب بستری شدم. از فرودگاه رفتم اتاق عمل برای جراحی.
مقاله پیشنهادی: پشتکار و اراده چیست ؟
عامل اصلی موفقیت سالار غلامی
-: میخواهم برای کسانی که دنبال علاقه خودشان هستند بگویید چه شد در این شرایط که فکت هم شکسته است، چه عاملی باعث میشود که باز هم بخواهی ادامه بدهی.
+: ببین کوشا جان! درد فراموش میشود. تو هرچه قدر هم که درد داشته باشی، فراموش میشود. اما آن حس پیروزی که در تو وجود دارد، باقی میماند. این حس پیروزی در تو، آن کاری که نکردی یا آن کاری که باید بکنی، آن کار میماند. ولی درد فراموش میشود. تو هر چه قدر هم که درد داشته باشی، یک روز فراموش میکنی. تا یک ماه بعد از عمل، فکم بسته بود. یعنی به طوری فیکس میشود که دیگر هیچ چیزی هم نمیتوانستم بخورم. من یک هفته بعد از عمل، با همان وضعیت فک شروع کردم به دویدن.
-: باز هم میرفتی؟
+: بله میرفتم. چون حس پیروزی خیلی خوب است. ببین! امروز مساوی فردا است. آدمها باید کاری که سخت است را انجام بدهند. من، آدمی هستم که نماز میخوانم و یک سری اعتقادات خاص خودم را دارم. با این که نماز ظهر ده دقیقه یک ربع نیم ساعت طول میکشد، دائماً ذهن تو را به خودش مشغول کرده است، چون می دانی یک کاری را که باید انجام میدادی ندادهای. ولی وقتی نماز را میخوانی و تمام میشود، کار انجام شده است. خیالت راحت شده است، نه دیگر آن حس عذاب وجدان است، نه اعصاب خردی. دکتر هولاکویی میگفت: «کاری که از آن متنفر هستید را اول انجام بدهید.»
-: قورباغه را زودتر بخور. یک کتاب با همچین اسمی هست.
+: «قورباغه را قورت بده.»
مقاله پیشنهادی: عوامل موفقیت در زندگی چیست؟
برای موفق شدن به ندای درونی خودتان گوش کنید
-: حالا میخواهم این سؤال را از تو بپرسم: تو که دیگر به این شکل تربیت شدهای و پیش خودت می دانی که به چه هدفی میخواهی برسی، فکر کن یک روز، به شما بگویند به هر دلیلی، با رینگ خداحافظی کن. با زندگی خودت چه کار میکنی؟
+: ببین، این دیگر کار خیلی سختی است. تو دیگر مثل آقای پرویز غلامی میشوید که رویاهایش کشته شد، به خاطر این که به او اجازه بازی بوکس ندادند. او مجبور شد که رویاهایش را در پسرش ببیند. سالها طول کشید تا پسرش کارهایی که او نکرده است را انجام بدهد. این انسان هنوز هم یک انسان زخمی است، چون نتوانست کاری که دوست داشت را انجام بدهد. من همیشه می گویم آن کاری که به ذهنت میآید را انجام بده، چون اگر به ذهنت آمده، قدرت انجام دادنش را هم داری.
-: همیشه ندایی درونی در وجود ما هست که به ما میگوید: «این کار را بکن، این کار را بکن.» بعد تو با خودت می گویی: «نه نمیشود، نمیشود. سخت است. چه کسی فکر میکند که من بتوانم بروم مسابقات قهرمانی.» ولی تو به ندای درونی خودت گوش دادی. گفتی من نمیدانم از هر جا که شده به جلو میروم.
مقاله پیشنهادی: تاثیر احساسات منفی بر روند موفقیت
تنها رمز موفقیت در زندگی
+: من سالار غلامی، به عنوان یک آدم بی استعداد توانستم رکوردهای زیادی را در رشته خودم تغییر بدهم. حال اگر شخصی استعداد هم داشته باشد که دیگر چه بهتر. ببین کوشا! فقط و فقط و فقط پشتکار مهم است. فقط و فقط و فقط آن خواستن است. ببین! تو فقط احتیاج داری به یک سوخت داری که ممکن است حس انتقام باشد، حس رقابت جویی باشد، حس یک آدم متفکر باشد که ما حالا در این سن به آن رسیدهایم. حس این که خودت را به خودت ثابت کنی. خودت را به پدرت ثابت کنی. هر چیز. پس آن سوخت را پیدا کن. مهم این است که یک چیزی داشته باشی که جلو بیایی. همیشه یادتان باشد که هیچ چیزی با ارزشتر از هدف شما نیست. همه چیزهایی که به سمت من میآیند، به خاطر هدفم است. من سختیهای زیادی کشیدم. هرچه که دارم به خاطر پدرم است. من سختیهای زیادی بابت بوکس کشیدم. روابط اجتماعی من محدود شد. من بهترین دوستانم را از بوکس دارم. بابت هدفی که دارید، کم نیاورید. من یک نمونه ساده هستم. تازه من آدم خیلی موفقی هم نیستم. خودم را نه اسطوره می دانم نه یک انسان خیلی موفق. من خودم را آدمی می دانم که اول راه است. نه آدم هیجان زدهای هستم که قرار باشد به چه موفقیتهایی برسم. نه! تازه اول راه هستم. هدف من خیلی بزرگ است.
هدف اصلی سالار غلامی در زندگی
-: هدف تو چیست؟ هدفی که به آن فکر میکنی
+: هدف من که اولین بار است میخواهم بگویم این است که زحمات پدرم را جبران کنم. دوست دارم یک خانه خیلی بزرگ برای مادرم در آمریکا بخرم. باور کن تمام لحظات سخت تمرین به این موضوع فکر میکردم. این که یک زندگی خیلی آرامی داشته باشم. من زندگی خیلی سختی داشتم. فقط پدر و مادرم میدانند. استخوانهایم خرده شده بود. من با استخوانهای شکسته مبارزه میکردم، فقط به این خاطر که به هدفم برسم. هزاران بار این اتفاق افتاده است. طرف نمیتواند راه برود، من با استخوان شکسته، عضله پاره شده مبارزه میکردم. فقط و فقط به این خاطر تا زندگی که برای من سخت گذشته بود و خیلیها به ما سخت گذراندند جبران کنم. به قول یک نفر «ما میجنگیم تا شاید در صلح زندگی کنیم.»
-: امید ما آن صلح و رسیدن به آن هدف است.
+: صلح داشته باشم و یک زندگی خوب و مرفه برای خودم و خانوادهام داشته باشم.
-: باهاتم. مرسی
+: قربان شما
-: عالی بود.
+: خواهش میکنم. ممنونم از همه شما
امیدواریم با ارائه این مطالب به پیشبرد اهداف شما کمک شایانی کرده باشیم. اگر شما دوست عزیز و همراه گرامی سایت عزت خواه دات کام مشتاق هستید در زندگی شخصی و کاری عملکرد بهتری داشته باشید، یک پیشنهاد ارزشمند برای شما داریم و آن مطالعه مقاله آشنایی با دوره پاراسل زندگی و تماشای ویدیو معرفی این دوره است. در پاراسل زندگی با روشی کاربردی برای ساخت یک زندگی ایده آل با شما همراه خواهیم بود.
پاسخ به نظر