خلاصه ای از مقاله
در این مقاله به مصاحبه سر ریچارد برانسون، یکی از موفق ترین و ثروتمندترین افراد عصر حاضر می پردازیم. ایشان از ماجراهای خود از فقر تا ثروت صحبت و رموز موفقیت خود را بیان می کند.
آنچه در این مقاله می خوانید:
- ماجرای زندگی برانسون از فقر تا ثروت
- ایدهای برای شکل گیری گروه شرکتهای ویرجین
- رمز موفقیت ریچارد برانسون
- چرا موفقیت ریچارد برانسون توقف ناپذیر بوده است؟
راز موفقیت ریچارد برانسون
سر ریچارد برانسون یکی از افراد موفقی است که نامش در صدر افراد موفق و ثروتمند عصر حاضر به چشم میخورد. برانسون یک کارآفرین و سرمایه گذار بریتانیایی است که گروه شرکتهای ویرجین را بنیانگذاری کرده است.
او که نخستین سرمایه گذاریاش را در سنین جوانی آغاز کرده پس از گذشت سالها توانسته بیش از 300 زیرمجموعه در سراسر دنیا داشته باشد. سرگذشت زندگی ریچارد برانسون و داستان شکلگیری گروه شرکتهای ویرجین نکات جذابی دارد. از این رو بخشی از مصاحبه او ارائه میشود تا با این کارآفرین بزرگ بیشتر آشنا شوید.
رویای ریچارد برانسون و سفر به فضا
دیوید: آیا در زندگی شما چیزی هست که به آن نرسیده باشید؟
ریچارد: فکر میکنم در آستانه تحقق این رویا هستیم و امیدوارم قبل از پایان امسال، بتوانم در سفینه ویرجین گالاکتیک بنشینم و به فضا بروم.
ماجرای زندگی برانسون از فقر تا ثروت
دیوید: شما دو کتاب نوشتهاید که در آنها مسیر باورنکردنی رسیدنتان از فقر به ثروت را شرح دادهاید. خب شما در کودکی دانشآموز موفقی نبودید چون اختلال خوانش پریشی داشتید. چه زمانی متوجه این اختلال شدید و آیا این موضوع برای شما مشکل ایجاد میکرد؟
ریچارد: در شرایط تحصیلی سنتی، این اختلال یک مشکل بزرگ محسوب میشد چون من آخر کلاس مینشستم و به تخته سیاه نگاه میکردم. چیزهایی را که روی تابلو نوشته شده بود اصلاً نمیفهمیدم.
همه فکر میکردند من تنبل، کودن یا ترکیبی از هر دو هستم اما اگر به کاری علاقه داشتم، در آن بهترین بودم. یکی از علایق من این بود که بفهمم در دنیا چه میگذرد. آن موقع زمان جنگ ویتنام بود. جنبشهای دانشجویی دهه شصت در اوج خود بود و به همین دلیل تصمیم گرفتم خودم یک مجله راه بیندازم و در این مجله در مورد مشکلات جهان به ویژه جنگ ویتنام صحبت کنم.
دیوید: این مربوط به 15 سالگی شما میشود، درست است؟
ریچارد: بله.
نخستین سرمایه گذاری برانسون در دوران نوجوانی
دیوید: خب، شما از مدرسه انصراف دادید و یک مجله راه انداختید. در این مجله مصاحبههایی با افراد برجسته داشتید. یکی از این افراد، میک جگر بود. آیا مصاحبه یک فرد پانزده ساله با میگ جگر سخت است؟
ریچارد: به نظرم وقتی 15 ساله هستید، مصاحبه کردن با آدمهای مهم راحتتر است تا زمانی که مثلاً 30، 40 یا 50 ساله هستید. من فقط به خانه این افراد میرفتم. آنها هم در را باز میکردند و چون خیلی جوان و پرشور بودم، آنها هم دلشان برای من میسوخت.
ایدهای برای شکل گیری گروه شرکتهای ویرجین
دیوید: در نهایت شما تصمیم گرفتید که یک شرکت موسیقی راه بیندازید. ایده این کار از کجا آمد و چرا اسم Virgin را انتخاب کردید؟ چرا اسم آن را برانسون نگذاشتید؟
ریچارد: با چند نفر از دوستهایم داخل زیرزمین نشسته بودیم و داشتیم به اسمهای مختلف فکر میکردیم. یک اسم پیشنهادی Slip Disc Records بود، چون این دیسکهای قدیمی همیشه خراش داشتند و در میرفتند.
بعد اسم ویرجین پیشنهاد شد. ولی خب اسم مناسبی بود چون ما وارد حوزههای مختلفی شدیم و اسم همه بیزینسهای ما ویرجین است. مثلاً اسم شرکت هواپیماییمان را نمیتوانستیم Slip Disc بگذاریم.
شروع بیزینس ریچارد برانسون در حوزه موسیقی
دیوید: بنابراین شمایک شرکت موسیقی راه اندازی کردید و در ابتدا فروشنده بودید؟
ریچارد: بله، در ابتدا از طریق سفارش پستی نوار موسیقی می فروختیم. قیمتهایمان هم از دیگران کمتر بود. اولین شرکتی بودیم که نوار موسیقی را با تخفیف میفروخت. بعد به یک اعتصاب شش هفتهای در شرکت پست برخوردیم و تصمیم گرفتیم یک مغازه ارزان در خیابان آکسفورد باز کنیم.
دیوید: بله، شما مغازههای عظیم موسیقی ویرجین را در انگلستان و جاهای دیگر باز کردید. به طور کلی چند فروشگاه داشتید؟
ریچارد: ما حدود 300 فروشگاه در سراسر جهان داشتیم، در جاهای معروف مثل میدان تایمز، شانزهلیزه و خیابان آکسفورد، در دوران اوج اقبال جوانان به موسیقی، قبل از ظهور بازیهای کامپیوتری، موبایل و چیزهای مشابه.
رمز موفقیت ریچارد برانسون
دیوید: رمز موفقیت شما در چه چیزی بود؟ انتخاب اسم، تبلیغات شما یا اینکه قیمتهای شما پایینتر از بقیه بود؟
ریچارد: خب در آن زمان نام ویرجین برابر با اعتبار موسیقی بود. بله ما یک برند معتبر داشتیم. مثلاً با رویلینگ استونز کار میکردیم. یک روز، هنرمند جوانی پیش من آمد و یک نوار موسیقی فوقالعاده را به من نشان داد. این نوار را به چند شرکت موسیقی بردم و هیچکدام قبول نکردند.
من گفتم: «باشه، خودم یک شرکت ضبط موسیقی راه میاندازم» و ما در شرکت ضبط خودمان این موسیقی را منتشر کردیم. اسم آن Tubular bells از Mike Olefoeld بود و به موفقیت بزرگی هم رسید.
دیوید: پس شما یک شرکت فروش موسیقی و یک شرکت ضبط موسیقی داشتید و اسم هر دو هم ویرجین بود. بعد لوگو را چطور طراحی کردید؟
ریچارد: بله، میخواستیم یک لوگوی جالب داشته باشیم و یک نفر این امضای ساده را برای ما طراحی کرد.
مقاله پیشنهادی: جینی رومتی از شرکت جنرال موتورز تا موفقیت در کمپانی IBM
ایدهای برای راه اندازی شرکت هواپیمایی ویرجین
دیوید: بعد از آن تصمیم گرفتید که یک شرکت هواپیمایی راه بیندازید. ایده این کار از کجا آمد؟
ریچارد: قضیه این است که من داشتم از پورتوریکو به ویرجین آیلندز میرفتم و در آن زمان 28 ساله بودم و با یک نفر قرار داشتم. به هر حال، شرکت هواپیمایی به من جا نداد و من هم باید میرفتم. رفتم به پشت فرودگاه و یک هواپیما اجاره کردم. به این امید که کارت اعتباری من، اعتبار داشته باشد.
روی تخته سیاه نوشتم هواپیمایی ویرجین، بلیط یک طرفه به ویرجین آیلندز، 39 دلار و به سمت افرادی که از پرواز جا مانده بودند رفتم. با خودم گفتم: «خب، پس این هم اولین هواپیمای من.» زمانی که در جزیره فرود آمدیم، مسافر کناری من گفت: «شما میتوانید یک شرکت هواپیمایی باز کنید». من هم گفتم: «باشه».
روز بعد به بویینگ زنگ زدم و گفتم بویینگ 747 دست دوم برای فروش ندارید؟ و از این طریق شد که ما با یک بویینگ 747 دست دوم در مقابل 300 هواپیمای British airways و Pan Am و 300 هواپیمای TWA شروع کردیم.
بریتیش ایرویز یک حرکت تبلیغاتی علیه ما راه انداخت و از هیچ کاری فروگذاری نکرد تا ما را شکست بدهد. ما هم از آنها شکایت کردیم و بزرگترین خسارت تاریخ بریتانیا را از این شرکت دریافت کردیم.
هزینه خسارت را به طور مساوی بین کارکنانمان تقسیم کردیم چون کریسمس بود. فکر میکنم کارمندان هر سال کریسمس آرزو میکنند که British Airways بر ضد ما کمپین تبلیغاتی راه بیندازد.
خلاقیت راهی برای رشد و پیشرفت ریچارد برانسون
دیوید: همه میدانند که شما با آنها رقابت داشتید. یادم میآید که زمان نصب چرخ و فلک بزرگ لندن، معروف به London Eye که بریتیش ایرویز مسئول آن بود، نمیتوانستند آن را نصب و راه اندازی کنند و تو یک بالن اجاره کردید؟
ریچارد: در واقع ما یک شرکت کوچک بالن در خارج از لندن داشتیم و بالن را بردیم بالای چرخ و فلک که روی زمین بود. خبرنگاران از سراسر جهان آمده بودند تا نصب چرخ و فلک را ببینند و همه میگفتند که بریتیش ایرویز نتوانسته این کار را انجام بدهد.
دیوید: و روزنامهها چه چیزی گفتند؟
ریچارد: بله، ما در صدر خبرها بودیم.
دیوید: خب شما موفق شدید و بعد از آن دوباره رفتید سراغ بیزینسهای دیگر و میدانستید که اسم ویرجین و خلاقیت خود شماتو میتواند باعث پیشرفت آنها شود؟
ریچارد: بله، خب تنها دلیل ورود ما به یک بخش جدید این بود که میدیدیم دچار سوء مدیریت است. دلیل اینکه وارد بخش راه آهن شدیم این بود که راه آهن دست دولت بریتانیا بود و قطارهای مستهلک داشتند و خدماتشان خیلی ضعیف بود. ما فکر کردیم که میتوانیم وارد این حوزه شویم،
خدمات را بهبود ببخشیم، به کارکنان انگیزه بدهیم و یک تفاوت بزرگ ایجاد کنیم. بنابراین شلوغترین خط کشور را گرفتیم و تعداد مسافران از 8 میلیون به 40 میلیون رسیده است.
میدانید من فکر میکنم که این تجربه را برای مردم تغییر دادیم و در هر حوزهای که وارد شدیم همیشه یک شکاف بزرگ در بازار بوده که کارها به خوبی انجام نمیشده است. ما وارد شدیم و صنعت را دگرگون کردیم.
چرا موفقیت ریچارد برانسون توقف ناپذیر بوده است؟
دیوید: الان چند شرکت به نام ویرجین دارید؟ به چند صد رسیده است؟
ریچارد: الان بیش از سیصد هستند.
دیوید: و هر کدام از آنها که در حال شکست بوده و وقتی شما کنترلشان را به دست میگیرید، اگر موفق نشود، بعد از یکی دو سال تعطیلشان میکنید؟
ریچارد: بله
دیوید: اما هیچکدامشان ورشکسته نشدند.
ریچارد: بله، خوش شانس بودیم که تا حالا شرکت ورشکسته نداشتیم و اگر یک شرکتی موفق نشود تمام قرضها را پرداخت میکنیم و میرویم سراغ یک شرکت دیگر.
دیوید: خب، شما لقب شوالیه را دریافت کردید. هیچوقت فکر میکردید که بخشی از خانواده سلطنتی بشوید؟
ریچارد: یک بار آهنگی منتشر کردیم که اسم ملکه داخل آن آمده بود. میترسیدم که ملکه آن آهنگ را به یاد بیاورد، چون آنوقت به جای اینکه شمشیر را روی شانهام بگذارد با آن سرم را قطع میکرد. اما خب او من را بخشید.
سرمایه گذاری برانسون در حوزه فضایی
دیوید: آیا در زندگی شما چیزی هست که به آن نرسیده باشید و دوست دارید به آن برسید؟
ریچارد: ما 14 سال روی یک برنامه فضایی کارکردیم که کار سختی است چون فضا و علم موشکی حوزه سختی است. الان فکر میکنم در آستانه تحقق این رویا هستیم و امیدوارم قبل از پایان امسال، بتوانم در سفینه ویرجین گالاکتیک بنشینم و به فضا بروم.
دیوید: تا الان دویست هزار نفر برای این برنامه ثبت نام کردند. هنوز هم میخواهند که به فضا بروند؟
ریچارد: بله، ثبت نام کردند، هزینه را هم پرداخت کردند. تقریباً هشتصد نفر.
دیوید: هزینهاش چقدر است؟
ریچارد: دویست و پنجاه هزار دلار. میدانم که 50 درصد افرادی که برنامه ما را میبینند دوست دارند که به فضا بروند و 50 درصد بقیه فکر میکنند که این آدمها دیوانه شدهاند. چرا آدم باید به فضا برود؟ اما تعداد افرادی که میخواهند به فضا بروند خیلی زیاد است و ما امیدواریم بتوانیم رضایت تعداد زیادی از این افراد را جلب کنیم.
دیوید: این کار برای شما سود مالی هم دارد یا فقط برا علاقه انجام میدهید؟
ریچارد: من هیچ وقت وارد یک ماجراجویی با هدف سودآوری نمیشوم. اگر بتوانی یک تغییر مثبت در آن حوزه انجام بدهید، پول هم خود به خود میآید.
دیوید: نحوه کار مثل موشک با حرکت عمودی نیست. درست است؟ یک هواپیما که هواپیمای دیگری به آن وصل شده و هواپیمایی که جدا میشود به فضا میرود؟
ریچارد: هواپیمایی که میافتد، موتور موشک را روشن میکند و در عرض ده ثانیه سرعتش به 3000 مایل در ساعت میرسد.
دیوید: در این شرایط، چقدر وقت در فضا باقی میمانید؟
ریچارد: از اول تا آخر سه ساعت طول میکشد.
دیوید: شما در اولین پرواز حضور دارید؟
ریچارد: بله، در اولین پرواز رسمی. ما فضانوردان بسیار شجاعی داریم که در واقع خلبان آزمایشی هستند. چندین بار پرواز آزمایشی انجام میدهند و تمام مشکلاتی که ممکن است پیش بیاید را حل میکنند قبل از اینکه من و بقیه مردم پرواز کنیم.
موفقیتهای برانسون بر مبنای ریسک پذیری
دیوید: مطمئن هستم که خطری ندارد اما یک بار که داشتید بالن سواری میکردید مطمئن نبودید که زنده بمانید؟
ریچارد: خب این قضیه مربوط به کاری است که هیچکس تا آن زمان انجام نداده بود. من میخواستم طول اقیانوس آرام یا اطلس یا دور جهان را با بالن طی کنم. ارتفاع من 40 هزار فوت بود و با یک نفر دیگر به اسم Per Lindstrand بودم. فناوری آن اصلاً اثبات نشده بود و ما خلبانهای آزمایشی بودیم.
دیوید: پس خطرناکتر بود؟
ریچارد: بله، مشکلات زیادی میتوانست پیش بیاید که واقعاً هم آمد.
دیوید: خب، شما رکورد گینس را ثبت کردید اما الان که به موضوع فکر میکنید از انجام آن خطرات پشیمان هستید؟ مثلاً در مورد بالن؟
ریچارد: خیلی جالب است. دختر و پسر من هر سال یک سری ماجراجوییهای جدید تجربه میکنند و من را هم گاهی اوقات با خودشان میبرند. ما خانوادگی اعتقاد داریم که همه چیز را تجربه کنیم.
ممکن است در یک تصادف رانندگی بمیرید یا در حال یک دوچرخه سواری عادی. اما زمانی که تمام تمرکز شما روی ماجراجوییهایتان باشد، زیاد به مردن فکر نمیکنید چون آمادگی کامل دارید و میدانید چگونه آن را انجام بدهید.
چرا ریچارد برانسون معروف است؟
دیوید: خب، شما به خاطر کارهایی که انجام دادید در همه دنیا معروف هستید. همچنین به خاطر مو و ریشهایتان. ریش و موهای شما همیشه همین شکل بودهاند؟
ریچارد: از 15 سالگی موهایم همین جور بوده و ظاهرم عجیب غریب بوده و ریش داشتم. یک بار ریشهایم را زدم چون یک شرکت به نام ویرجین براید داشتیم، من لباس عروس پوشیدم و باعث خندههای زیادی شدم. اما خب، بیزینسمان خیلی موفق نبود. شاید هم بخاطر اینکه من عروس قشنگی نبودم.
دیوید: برخی در مورد جزیره Necker اطلاع ندارند. در اواخر دهه 1970، موقعیتی به وجود آمد که یک جزیره را در جزایر ویرجین بریتانیا خریدید؟
ریچارد: خب، قیمت این جزیره زیبا 5 میلیون دلار بود و من فکر کردم که بتوانم صدهزار دلار جور کنم و پیشنهاد قیمت صدهزار دلار دادم. خوشبختانه، هیچ مشتری دیگری نبود و یک سال بعد گفتند 120 هزار دلار باید بدهی و من هم قبول کردم.
120 هزار دلار را با قرض و التماس جور کردم و در نهایت هم زیباترین جزیره جهان نصیب من شد.
دیوید: شما یک خانه و یک تفریحگاه در آنجا ساختید؟
ریچارد: بله، آنجا دیگر خانه ما شده و یک جای رویایی است. ما مهمانیهای فوقالعادهای داخل آن میگیریم و کنفرانسهایی برای حل مشکلات جهان برگزار میکنیم یا حتی مردم فقط برای تعطیلات میآیند. میتوانند کل جزیره را رزور کنند.
دیوید: باراک و میشل اوباما هم به این جزیره آمدند؟
ریچارد: او به من لطف داشت و سه ماه پیش از اتمام دورهاش من را به کاخ سفید دعوت کرد و یک ناهار عالی با هم خوردیم. ما در مورد بسیاری از جنبههای زندگی با هم تفاهم داشتیم.
دیوید: پس به نظرم مهمان خوبی بوده است؟
ریچارد: هر دوی آنها خیلی عالی بودند. یک مسابقه دادیم، خیلی به ما خوش گذشت و او من را شکست داد. بله، افتخار بزرگی بود که با آنها بودم.
ریچارد برانسون زندگی را دانشگاهی برای یادگیری میداند
دیوید: بسیاری از افرادی که موفق و ثروتمند هستند، به دلایلی خیلی شاد نیستند. اما شما به نظر شاد و راضی میرسید. درست است؟
ریچارد: بله، فکر میکنم اگر خوشبخت نبودم افسرده میشدم. همیشه در حال یادگیری هستم. زندگی همان دانشگاهی است که من هیچ وقت نرفتم و فکر کنم یک دانش آموز مادامالعمر هستم.
دیوید: شما با رهبران برجسته جهان ملاقات داشتهاید، بسیاری از آنها را در کنار هم جمع کردید. یک گروهی به نام Elders دارید با افرادی مانند نلسون ماندلا و افراد بسیار دیگری که رهبران بزرگی در زمان خودشان بودند. تو خیلی با نلسون ماندلا نزدیک بودید، درست است؟
ریچارد: بله، خیلی نزدیک. از خوش شانسی من بود که به مدت ده سال خیلی به هم نزدیک بودیم و ما گروه elders را تشکیل دادیم که متشکل از دوازده نفر از برجستهترین رهبرانی بود که تلاش داشتند درگیریها را حل کنند. به نظرم درگیریها خیلی مهم هستند، چون وقتی درگیری باشد چیزهای دیگر هم مشکل پیدا میکنند.
ویژگیهای یک مدیر تجاری از نظر یک کارآفرین موفق
دیوید: به نظر شما، ویژگی یک رهبر خوب چه چیزهایی است؟
ریچارد: به نظرم مهمترین ویژگی این است که شنونده خوبی باشید. وقتی در جلسات elders مینشینم و به حرفهایشان گوش میدهم، میبینم که آنها رهبران موفقی شدند چون در دوران زندگیشان شنوندههای خوبی بودند و موقع حرف زدن کلماتشان را با دقت انتخاب میکنند.
یک ویژگی دیگر عشق ورزیدن به مردم است. عشق واقعی به همه. و نکته دیگر اینکه در همه مردم به دنبال ویژگیهای خوب باشید. حتی اگر یک نفر آدم آزاردهندهای باشد باز هم میشود چیزهای خوبی در موردش پیدا کرد.
دیوید: در مورد تجارت چطور؟ اگر کسی بخواهد رهبر و مدیر تجاری خوب باشد سِر ریچارد برانسون چه توصیهای برای او دارد؟
ریچارد: خودتان را با آدمهای خوب احاطه کنید. از همان ابتدای بیزینس از دیگران کمک بگیرید. سعی نکنید همه کارها را خودتان انجام بدهید. افرادی را در اطراف خودتان جمع کنید که دیگران را تشویق کنند نه اینکه مورد انتقاد قرار بدهند.
افرادی را استخدام کنید که خلاق، جسور و نوآور باشند و بخواهند چیزهای جدید را خلق کنند. چیزهایی خلق کنند که همه افرادی که برای شرکت کار میکنند به وجودشان افتخار کنند.
زندگی خصوصی ریچارد برانسون
دیوید: یک نکته خوب در مورد شما این است که ازدواج موفقی داشتید. 40 سال است که ازدواج کردید. کجا با همسرتان آشنا شدید؟
ریچارد: او را برای اولین بار در استودیوی ضبط در انگلستان دیدم.
دیوید: شما دو فرزند دارید که رابطه نزدیکی هم با آنها دارید. من همیشه فکر میکنم کسی که میخواهد موفق باشد باید موقعی به موفقیت برسد که پدر و مادرش زنده باشند. پدر شما چند وقت پیش فوت کرد، در چه سنی بود؟
ریچارد: 93
دیوید: 93 سالگی. مادر شما در قید حیات است. مشاهده موفقیت شما توسط والدینت چه حسی داشت؟
ریچارد: عالی بود. شگفت انگیز بود که بتوانم موفقیتم را با آنها سهیم شوم. اولین سرمایه 200 دلاری که برای بیزینسم استفاده کردم از جایی آمد که مادرم یک گردن بند پیدا کرد. آن را تحویل پلیس داد اما صاحبش پیدا نشد. او هم به قیمت 200 دلار گردنبند را فروخت و این سرمایه اصلی من برای شروع کار شد.
بله، من هم آنقدر خوش شانس بودم که این زندگی شگفت انگیز را در کنار آنها داشته باشم و هنوز هم با مادرم هستم.
تحقق رویای ایجاد تغییر در دنیا
دیوید: در امور انسان دوستانه، تمرکز اصلی شما برای کمک به مردم چیست؟
ریچارد: یک سری کارهای انسان دوستانه هست که در آنها شریک شدم و نه گفتن به آنها سخت بود و برای من خیلی مهم بودند.
دیوید: زمانی که بچه بودید فکر میکردید یک زمانی آنقدر پولدار بشوید که میزان زیادی پول را بتوانید به دیگران ببخشید؟
ریچارد: بله، قبلاً هم گفتم که هیچ وقت فکرش را نمیکردم که بزرگترین رویای زندگی من به حقیقت بپیوندد و یک روز به جایی برسم که بتوانم در دنیا تغییری ایجاد کنم.
دیوید: این سؤال را من از بیلگیتس هم پرسیدم. اگر مدرک دانشگاهی داشتید، فکر میکنید میتوانستید موفقتر شوید؟
ریچارد: نه. چهل ساله که بودم به همسرم گفتم میخواهم همه چیز را رها کنم و به دانشگاه بروم. اما او با پیشنهادم موافقت نکرد.
شغل ایدهآل شما باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟ آزادی از المان زمان و مکان برای شغلی که انتخاب میکنید، چقدر اهمیت دارد؟ شروع بیزینسهای آنلاین آن هم در یک مارکت پلیس جهانی، یکی از شغلهای محبوب جهان است چون فرد را محدود به زمان و مکان خاصی نمیکند و زمینه کسب درآمد دلاری را فراهم میکند. جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص دوره آنلاین فروش در آمازون، پیشنهاد ما مشاهده ویدیوی معرفی این بیزینس و دنبال نمودن صفحه نتایج شگفت انگیز دوره آربی است.
پاسخ به نظر