خلاصه ای از مقاله
در این مقاله جک ما، موسس وبسایت علی بابا، از شکست ها و مسیر رسیدن خود به موفقیت می گوید. این تجارب می تواند انگیزه ای باشد برای افرادی که قصد دارند تاثیر شگرفی بر جهان بگذارند و مسیر کارآفرینی را طی کنند.
آنچه در این مقاله می خوانید:
- تفکرات بلند پروازانه جک ما از کجا شروع شد؟
- شکستهای جک ما پلی برای موفقیت او شدهاند
- برنامه و طرح تجاری جک ما برای موفقیت چه بود؟
راز موفقیت افسانهای جک ما چه بود؟
یکی از بزرگترین شرکتهایی که توانسته در عصر تکنولوژی گوی رقابت را از دیگران بگیرد، وبسایت چینی علیبابا است. چهرهای که در پسِ این موفقیت وجود دارد فردی به نام جک ما است. او نیز همانند سایر افراد موفق بزرگ جهان، تصمیم به ایجاد تغییراتی در زندگی و رویکردهایش گرفت.
پس از آنکه با اینترنت و فضای وب آشنا شد فرصت را غنیمت دانست و از تواناییهایش برای توسعه حوزه بیزینس و کارآفرینی استفاده نمود. در ادامه، متن سخنرانی او در یک نشست و رازهای موفقیت مؤسس علی بابا را خواهید خواند.
تفکرات بلند پروازانه جک ما از کجا شروع شد؟
صبح بخیر. در جمع حضار داشتم به سخنرانیها گوش میدادم و همه اینها من را یاد 18 سال پیش انداخت. یادم میآید در سال 1999 در آپارتمان خود با 18 عضو مؤسس شرکتم حرف میزدم و به آنها گفتم روزی ما سایتی میسازیم که در میان ده سایت برتر دنیا باشد و شرکتی تأسیس میکنیم که صد و دو سال عمر میکند. آنها پرسیدند چرا صد و دو سال؟ خب شرکت ما در سال 1999 متولد شد.
یک سال قبل از پایان قرن بیستم. صد سال هم در قرن بیست و یک داریم. یک سال هم در شروع قرن بعد که جمعاً میشود صد و دو سال در سه قرن. هر هدفی که به تیمتان میدهید باید دقیق و روشن باشد.
اگر صرفاً بگوئید که این شرکت قرار است صد سال عمر کند، هیچکس شما را جدی نمیگیرد. چون همه شرکتها میگویند ما هم میخواهیم صد سال عمرکنیم. بنابراین، این اعدادی که به تیمتان میدهید باید دقیق باشند. زمانی که من با آن هجده نفر صحبت میکردم یک ویدئو ضبط کردم. الان که ویدیو را نگاه میکنم، این افراد در ویدیو میگویند: «خوب الان که کاری نداریم، بیایید تبدیل به ده سایت برتر دنیا شویم و صد و دو سال عمر کنیم.»
باورهای جک ما منجر به موفقیت شدند
افراد کمی باور میکردند که این اتفاق واقعاً بیفتد. چون ما رزومههای قوی نداشتیم. من خودم در دانشگاه، رشته آموزش خوانده بودم و بیشتر همکارانم و این هجده عضو مؤسس، دانشآموزان و دوستانم بودند. هیچکدامشان موفق نبودند.
از میان این هجده نفر، تنها سه نفر در مورد کامپیوتر اطلاعاتی داشتند. 15 نفرِ دیگر هیچ چیزی در مورد کامپیوتر و اینترنت نمیدانستند. ما هیچ پولی نداشتیم. سرمایه هجده نفر روی هم 50 هزار دلار بود. هیچ کدام از ما رابطه قوی یا خانواده ثروتمند نداشتیم، هیچ ارتباطی با سازمانهای دولتی نداشتیم. حتی استعدادهای فوق العادهای هم نداشتیم.
من به آنها گفتم: «دوستان، اگر ما میتوانیم موفق شویم، پس یعنی 80 درصد جوانان در سرتاسر دنیا هم میتوانند موفق شوند». آن زمان اینترنت چین خیلی عقب افتاده بود، هیچکس به تجارت الکترونیک اعتقاد نداشت، هیچکس به اینترنت اعتقاد نداشت. مردم میگفتند چین اینترنت نخواهد داشت و به تجارت الکترونیک دست نخواهد یافت چون ما سیستم کارت اعتباری، لجیستیک و خیلی چیزهای دیگر را نداریم.
اما من فکر کردم، اگر الان شروع کنیم چین هم یک روزی به همه اینها میرسد. اگر از الان برای ده پانزده سال دیگر برنامه بریزیم، چین هم میتواند به تجارت الکترونیک برسد. در ابتدای کار، طرز تفکر من این گونه بود. سیسال پیش من یک آدم شکست خورده بودم.
شکستهای جک ما پلی برای موفقیت او شدهاند
یادم میآید که سه بار در آزمون دانشگاه شرکت کردم و هر سه بار رد شدم. وقتی امتحانات دبیرستان را تمام کردم، در آزمون دانشگاه رد شدم به همین دلیل رفتم دنبال کار. با پنج نفر از همکلاسیهایم به اداره پلیس رفتیم و تقاضای کار دادیم. این چهار نفر قبول شدند و من رد شدم. یکی از آنها الان مدیر رده بالای شرکت من است. او هم قبلاً به مدت 20 سال پلیس بوده و پلیس خوبی هم بوده است. همیشه میگوید: «یادت میآید روزی که رفتیم در اداره پلیس تقاضای کار دادیم و تو را رد کردند. آنها خیلی مغرور بودند و میگفتند جک تو شانسی نداری».
خاطره دیگری که خوب به یادم مانده مربوط به زمانی است که اولین هتل چهار ستاره در شهرمان افتتاح شده بود. من و پسر عمویم به مدت دو ساعت در گرمای تابستان منتظر بودیم تا برای خدمتکار هتل تقاضای شغل بدهیم. نمره من خیلی بهتر از پسر عمویم بود اما بعد از مصاحبه، او قبول شد و من رد شدم. به این دلیل که او قد بلندتر و خوش تیپتر بود. بعد از سی سال، او هنوز در همان هتل و در قسمت لباسشویی کار میکند اما من زندگیام را تغییر دادم.
یک خاطره دیگر این است که با 23 نفر از دوستانم رفتیم تقاضای کار در KFC دادیم. همه این 23 نفر قبول شدند و من نشدم. دلیلش را نمیدانم، فقط گفتند: «تو را نمیخواهیم». به خودم گفتم: «شاید این یک نشانه از سمت خدا باشد که خودت یک کاری انجام بدهی». من به رد شدن عادت کرده بودم. حتی امروز هم وقتی شکست میخوریم یا به هدفی نمیرسیم، میگویم اشکال ندارد، عادت میکنیم.
بنابراین من به شما میگویم که به رد شدن عادت کنید، به عدم کمک از طرف مردم عادت کنید اما نباید به موفقیت عادت کنید. وقتی موفق میشوید، همیشه احساس غرور، افتخار و قدرشناسی میکنید. حتی در سال 1999 وقتی من و جو، مدیر مالی شرکت، به سیلیکون ولی رفتیم تا سرمایه گذار جذب کنیم بیش از سی سرمایهگذار ما را رد کردند.
اصلاً کسی به حرف ما گوش نمیکرد. آنها میگفتند شما هجده نفر که هیچ رزومهای ندارید، فقط جو بود که از Yale فارغ التحصیل شده بود. بقیه هیچ سابقه درخشانی نداشتند.
مؤسس وبسایت علی بابا از کجا شروع کرد؟
وقتی میگفتم که میخواهیم جزء ده سایت برتر دنیا باشیم، میخواهیم که شرکتمان صد و دو سال عمر کند و میخواهیم در چین تجارت الکترونیک راه بیندازیم، همه میگفتند تو دیوانهای. اما ما شروع کردیم، با 50 هزار دلار آمریکا. فکر کنم دو سال بعد از آن افرادی از دانشگاه هاروارد به شرکت ما آمدند تا تحقیقی انجام بدهند. یک هفته آنجا بودند و تحقیق میکردند.
بعد از آن به نزد من آمدند و تحقیق را نشانم دادند. گفتند جک این شرکت تو است. من هم گفتم نه این شرکت من نیست. آنها گفتند این شرکت تو است و خودت خبر نداری. من هم گفتم: «خب باشه پس این شرکت من است». بعد از آن به مدت 6 سال این تحقیق را برای مطالعه به دانشگاههای پکن میدادند و ما را با رقبا مقایسه میکردند. وقتی به دانشگاه دعوت میشدم، میرفتم آخر کلاس مینشستم و به صحبتهایشان در مورد شرکتمان گوش میدادم. به مدت شش سال، در تمامی این جلسات همه میگفتند علی بابا شکست میخورد، رقبا برنده میشوند.
و شش سال بعد، تمامی رقبا شکست خوردند و ما همچنان داریم ادامه میدهیم. دلیل موفقیت علی بابا این نیست که ما کارشناس اینترنت بودیم یا خیلی باهوش بودیم. ما آدمهای باهوشی نبودیم اما خوشبین بودیم. به آینده ایمان داشتیم. ما به اینترنت اعتقاد داشتیم. ما عقیده داشتیم که اگر ما موفق نشویم یک نفر دیگر موفق میشود. میدانستیم که باید متواضع باشیم، باید در خدمت مشتریانمان باشیم. ممکن است سرمایه گذاران از ما خوششان نیاید اما اگر مشتری از ما راضی باشد، آینده از آنِ ما است.
برنامه و طرح تجاری جک ما برای موفقیت چه بود؟
بیشتر شرکتها شکست خوردند نه به این دلیل که سرمایه نداشتند بلکه به این دلیل که بیش از حد سرمایه داشتند. تازه ما اصلاً طرح تجاری نداشتیم. بسیاری از سرمایهگذاران میپرسیدند جک برنامه تجاری تو چیست؟ و من میگفتم اصلاً برنامه تجاری ندارم.
میگفتند خب ما چه طور به تو پول بدهیم وقتی طرح تجاری نداری و من میگفتم چطور میشود طرح تجاری برای تجارت الکترونیک در سال 1999 تدوین کرد؟ تنها سؤال این است که چطور میشود از اینترنت استفاده کرد تا به مشتریان پشتیبانی بدهیم، مشتری را درک کنیم و باعث موفقیت مشتری بشویم. وقتی مشتری موفق شود ما هم موفق میشویم. این کاری بود که انجام دادیم.
جک ما به تلاش کردن، ساده بودن و خدمت به مردم باور دارد
من خیلی از آمریکا ممنون هستم. در سال 1995 به سیاتل رفتم و اینترنت را کشف کردم. در سالهای 2001، 2002 که حباب اینترنت ترکید، اتفاقاً باز هم در سیاتل بودم. در خانه دوستم یک فیلم شگفت انگیز دیدم به اسم Forrest Gump. یک جمله از این فیلم در خاطرم مانده که هر وقت مشکلی دارم به یاد جملهای میافتم که فارست گامپ گفت: «زندگی مثل یک جعبه شکلات است. هیچ وقت نمیدانی قرار است چه چیزی گیر تو بیاید.»
فارست گامپ با گرفتن میگو پولدار شد، نه با گرفتن نهنگ. بنابراین کمک کردن به بیزینسهای کوچک باعث میشود حس کنم که فارست گامپ هستم. او میگوید: «تلاش کن، ساده باش و به مردم خدمت کن». این چیزی بود که یاد گرفتم. در طول این سالها یک نکته خیلی مهم یاد گرفتم و هر روز با خودم تکرار میکنم.
الان هم به شما میگویم. برای یک کارآفرین، هر روز سخت است، امروز سخت است، فردا حتی سختتر است. اما پس فردا روز زیبایی خواهد بود. بسیاری از مردم فردا شب میمیرند. اگر سخت کار نکنید، طلوع روز بعد را نمیبینید.
خوش بینی رمز موفقیت مؤسس علی بابا
مردم به من میگویند، چطور میتوانی برای دیگران الهام بخش باشی وقتی این دنیا اینقدر بد است. ما افراد باانگیزه را استخدام میکنیم، افرادی که دائماً نق میزنند را استخدام نمیکنیم. به عنوان یک رهبر، هرگز نباید شکایت کنید. اگر شکایت کنید هیچکس از شما پیروی نمیکند.
هیچکس دوست ندارد از رهبری پیروی کند که همیشه در حال شکایت کردن است. ما باید خوش بین باشیم. من این شانس را داشتم که با بهترین مدیران تجاری جهان ملاقات کنم و فهمیدم که همه آنها بسیار خوشبین هستند. هیچکدامشان شکایت نمیکنند و همه آنها روی بهبود و تقویت تیمشان متمرکز هستند.
بعد از 18 سال، آن تیم 18 نفره الان 50 هزار نفر شده است و آپارتمان من تبدیل شد به املاک وسیع. سال گذشته، ما بیش از 550 میلیارد دلار آمریکا فروش داشتیم. تنها در چین، 500 میلیون کاربر داریم که از خدمات ما استفاده میکنند. هر روز بیش از 200 میلیون نفر از طریق گوشی موبایل از سایت ما خرید میکنند. یک مورد خیلی جالب که خود من هم نمیدانم این است که چرا هر شب بیش از 60 میلیون نفر در سایت ما جستجو میکنند و چیزی هم نمیخرند.
اشتغالزایی توسط سایت چینی علی بابا
بعلاوه ما بیش از 33 میلیون شغل ایجاد کردیم. که بیش از هر چیز دیگری باعث افتخار ما است. اما هدف بزرگتر و حتی بلندپروازانه ما این است که تا سال 2036 به یکی از پنج اقتصاد برتر دنیا تبدیل شویم. سال گذشته، ما از نظر فروش در جایگاه 22 و 23 جهان بودیم.
تا 20 سال آینده قصد داریم به رتبه پنجم برسیم و به 2 میلیارد مشتری خدمات بدهیم. قصد داریم صد میلیون شغل در دنیا ایجاد کنیم. قصد داریم از ده میلیون بیزینس حمایت کنیم تا از طریق پلتفرم ما به سوددهی برسند.
اشتباهات بزرگترین سرمایه جک ما
به راستی، داستانهای زیادی در مورد ما نقل شده و کتابهایی در مورد ما نوشته شده است. من هیچوقت کتابی در مورد خودم ننوشتم. چون فکر میکنم اگر زندگینامه خودم را بنویسم به این معنی است که پیر شدهام. کتابی که دوست دارم روزی بنویسم، «1001 اشتباه علی بابا» است.
ما اشتباهات بسیار زیادی مرتکب شدهایم و اشتباهاتی که از آنها درس گرفتیم، بزرگترین سرمایه ما هستند، همه نوع اشتباهاتی داشتیم؛ در حوزههای مالی، منابع انسانی، بازاریابی و رقابت.
استارتآپ ها چگونه میتوانند بین المللی شوند؟
به یک داستان جالب اشاره میکنم که برای هر استارتاپی که میخواهد بین المللی شود، اتفاق میافتد. زمانی که «علی بابا B2B» را شروع کردیم، میخواستیم به بیزینسهای کوچک کمک کنیم تا محصولاتشان را در سرتاسر جهان به فروش برسانند. از خودمان پرسیدیم کدام کشور بهترین فناوری در حوزه اینترنت را دارد؟ جواب، آمریکا بود.
ما داریم به تجارت جهانی کمک میکنیم که برای انجام دادن این کار نیاز به دانستن زبان انگلیسی است. در کدام کشور انگلیسی خوب صحبت میشود؟ آمریکا. کدام کشور بالاترین حجم صادرات و واردات را دارد؟ آمریکا. بنابراین تصمیم گرفتیم که دفتر اصلی علی بابا یا حداقل یک دفتر بزرگ را در آمریکا تأسیس کنیم. تصمیم گرفتیم یک دفتر بزرگ در سانفرانسیسکو تأسیس کنیم.
وقتی به سانفرانسیسکو رسیدیم، فهمیدیم مشکلی وجود دارد. استخدام افرادی که از تجارت در سیلیکون ولی سررشته داشته باشند، بسیار سخت است. بنابراین افرادی را از میامی، نیویورک و جاهای دیگر استخدام کردیم تا به سانفرانسیسکو بیایند. بعد از دو، سه ماه که سی نفر در دفتر سیلیکون ولی ما مشغول به کار بودن، به مشکل برخوردیم.
آنها در مورد تجارت همه چیز را میدانستند اما در مورد اینترنت هیچ چیزی نمیدانستند. و برعکس آنهایی که همه چیز در مورد اینترنت میدانستند، در مورد تجارت هیچ اطلاعی نداشتند. یک مشکل دیگر تفاوت ساعت در آمریکا و چین بود. وقتی چین روز را سپری میکند، آمریکا شب است. وقتی چین شب است آمریکا روز را میگذارند. زمانی که ایمیلی از آمریکا فرستاده میشود، در چین روز بعد به آن رسیدگی میکنند. داستان قشنگی است، نه؟ اما فایده نداشت.
ملزومات تجارت از نظر جک ما چه چیزهایی بودند ؟
بعداً فهمیدیم افرادی که تجارت میدانند لزوماً نیازی ندارند که انگلیسی بدانند. حتی اگر انگلیسی آنها افتضاح باشد، مشکلی نیست. میتوان مفهوم و منظور را از طرق مختلف ارائه کرد. ما برای واردات و صادرات، نیاز به کارشناس زبان انگلیسی نداریم. به خاطر همین مشکلات، تصمیم گرفتیم که دفتر را تعطیل کنیم. بنابراین به تیم سی نفرهام گفتم که قرار است دفتر را تعطیل کنیم.
از آنها پرسیدم: «پول نقد میخواهید یا سهام علی بابا؟» اگر پول نقد میخواهید، هر نفر میتواند دو تا سه هزار دلار بگیرد. اگر سهام علیبابا را میخواهند هر سهم را به قیمت یک یا دو سنت میدهم. خودتان انتخاب کنید. همه گفتند پول میخواهیم، سهام نمیخواهیم. همه آنها با سه هزار دلار و با خوشحالی به خانههایشان رفتند. بله، ما اشتباهات زیادی مرتکب شدیم، همکارانمان هم اشتباهات زیادی مرتکب شدند.
هدف ما از ارائه این مطالب کمک به شما دوست عزیز است تا با استفاده از موارد مطرح شده، در زندگی شخصی یا حرفهای خود یک گام جلوتر بروید. اگر مشتاق هستید در کنار یک زندگی آرام، شغلی فارغ از مکان و زمان را هم تجربه کنید، برای کسب اطلاعات لازم درمورد فروشندگی در وبسایت آمازون با ما در آموزش فروش در آمازون همراه باشید. همچنین با دنبال نمودن صفحه نتایج شگفتانگیز دوره آربی از تجربیات دانشجویان این دوره بهره ببرید.
پاسخ به نظر