خلاصه ای از مقاله
تعاریف متفاوتی برای موفقیت بیان شده است. تعریف افراد موفق از موفقیت واقعی بر مبنای میزان شادی، رضایت از زندگی، تعداد دوستان و کیفیت زندگی می باشد. تعاریفی که موفقیت را به کسب ثروت و شهرت بیشتر ربط می دهند، تعاریف بیبرونی هستند که همیشه درست نمی باشد.
آنچه در این مقاله می خوانید:
- موفقیت، واقعاً چیست؟
- موفقیت به چه معنی نیست؟
- چگونه معیارهای خودتان را پیدا کنید؟
- چگونه موفقیت خود را ارزیابی کنید؟
آیا معیاری واقعی برای موفقیت وجود دارد؟
همه ما در زندگی به دنبال دستیابی به موفقیت هستیم. از نظر بسیاری از افراد، موفقیت همان هدف، انگیزه یا دلیلی است که به خاطر آن هر روز صبح از خواب بیدار میشوند.
خوشبختانه، امروزه راههای زیادی برای دست یابی به موفقیت و خوشبختی وجود دارد. حتی اگر در گوگل عبارت سادهای مانند « چگونه موفق شویم» را جست و جو کنید، 815 میلیون نتیجه مشاهده خواهید کرد. حال این سؤال مطرح میشود که چرا مفهوم موفقیت، آنقدر نزد همگان محبوب است.
در پاسخ باید گفت، زیرا حس برتر بودن، دیدن ثمره زحمات و تحسین شدن از طرف دیگران آنقدر لذت بخش است که مشابه آن را نمیتوان در کارهای دیگر مشاهده کرد.
با این حال، بیشتر اوقات، موفقیت همانند شادی، بیشتر از این که واقعی باشد، خیال انگیز به نظر میرسد. از طرف دیگر، موفقیت یک احساس وسوسه انگیز است که ظاهراً هیچ گاه از آن سیر نمیشویم. چون همیشه کسی هست که از ما موفقتر، ثروتمندتر، مشهورتر یا زیباتر باشد.
با این تفاصیل، چطور میتوانید با قاطعیت اعلام کنید که توانستهاید به موفقیت دست یابید؟ آیا واقعاً معیاری برای سنجش این مفهوم وجود دارد؟
آیا بزرگی موفقیت شما، بستگی به میزان موجودی حساب بانکیتان دارد، تعداد دوستانی که در رسانههای اجتماعی دارید، رتبه دانشگاهی که در آن قبول شدهاید یا تعداد زندگیهایی که تاکنون تغییر دادهاید. پاسخ همه این سؤالات، بستگی به تعریف شما از موفقیت و نحوه سنجش آن دارد.
در این مقاله ابتدا به تعریف موفقیت واقعی میپردازیم. پس از آن، معیارهای مختلف موفقیت را بررسی میکنیم. در ادامه به مقیاسهای اشتباه موفقیت میپردازیم و در انتها، راه یافتن معیارهای شخصی موفقیت را بررسی خواهیم کرد.
موفقیت، واقعاً چیست؟
افراد موفق تعاریف مختلفی درباره واژه موفقیت دارند. مثلاً
- ریچارد برانسون، مؤسس گروه ویرجین میگوید : «به نظر من، موفقیت را میتوان بر اساس میزان شاد بودن ارزیابی کرد.»
- یا جان پاول دجوریا، یکی از کارآفرینان میلیاردر، میگوید: «موفقیت به معنی داشتن پول زیاد یا موقعیت عالی نیست. بلکه موفقیت به معنی انجام دادن درست کاری است که هیچ کس دیگری به دنبال انجام دادن آن نیست.»
- از نظر مارک کوبان، سرمایه دار میلیاردر، «موفقیت به معنی این است که هنگام بیدار شدن از خواب لبخند به لب داشته باشید و بدانید که روز خوبی را در پیش دارید.»
- وارن بافت، میلیاردر سرمایهدار میگوید: «هر چه تعداد کسانی که من را دوست دارند بیشتر باشد، یعنی من موفقتر هستم.»
- بیل گیتس، مؤسس مایکروسافت میگوید: «موفقیت به معنی این است که تغییری در اوضاع جهان به وجود آورید، چیز جدیدی اختراع کنید، فرزندانتان را به ثمر برسانید یا به افراد نیازمند کمک کنید.»
موفقیت به چه معنی نیست؟
بر اساس تعریفی که افراد واقعاً موفق از این واژه ارائه کردهاند، موفقیت، بیشتر یک حس درونی است، حس هدفمند بودن و انجام کاری با هدف خدمت به بشریت و نه به دست آوردن تحسین دیگران یا بیشتر کردن موجودی بانکی.
اگرچه تمام افراد موفقی که در بالا نام بردیم، همگی افراد فوقالعاده ثروتمندی هستند، اما توجه کنید که هیچ کدام داشتن موجودی میلیون دلاری، داشتن فالور بالا در رسانههای اجتماعی، برانگیختن حس حسادت دیگران یا داشتن سبک زندگی لوکس را تعریف موفقیت قلمداد نمیکنند.
معیارهای موفقیت
امروزه در جامعه، معیارهای مختلفی برای موفقیت معرفی شده است که الزاماً همه آنها درست نیستند، اما با این حال، همچنان مورد توجه عده زیادی از افراد جامعه است.
مقاله پیشنهادی: استراتژی های موفقیت جینی رومتی مدیر عامل IBM
-
نقش ثروت در موفقیت
متاسفانه امروزه، همچنان در کل جهان، داشتن پول و داراییهای مادی، معادل موفقیت قلمداد میشود. یعنی اگر کسی از ثروت کلانی برخوردار باشد، شخص موفقی به حساب میآید.
در این فرضیه، اشتباهات زیادی وجود دارد که بعدها به آن خواهیم پرداخت. اما در حال حاضر، فرض میکنیم که داشتن ثروت به معنی موفق بودن است. با این حال باید آن را پیامد و نتیجه موفقیت به حساب آوریم نه خود هدف.
-
رابطه شهرت و موفقیت
داشتن ثروت، اغلب باعث مشهور شدن افراد میشود. این دو مفهوم، غالباً با هم در نظر گرفته میشوند، به ویژه وقتی درباره بازیگران، نویسندگان یا کارآفرینان مشهور فکر میکنیم. گاهی اوقات، نفوذ در فضای مجازی نیز معیار موفقیت به حساب میآید.
یعنی هر چه تعداد افرادی که شما را در فضای مجازی دنبال میکنند و شما با محتوای مطالب و پستهای خود آنها را تحت تأثیر قرار میدهید، بیشتر باشد، فرد موفقتری به حساب میآیید.
معیارهای درونی و بیرونی موفقیت
ثروت و شهرت، از این نظر که محسوس و قابل مقایسه هستند، جزء معیارهای بیرونی موفقیت به حساب میآیند. با این حال، برای موفقیت تعاریف دیگری هم ارائه شده است که البته محسوس نبوده و به راحتی قابل سنجش نیستند، چون بسیار شخصی هستند.
معیارهای درونی، مقیاسهای بهتری از موفقیت به حساب میآیند. چون خودمان آنها را برای زندگیمان تعیین کردهایم.
-
مقایسه با دیگران
یکی از راههای متداول برای پی بردن به موفق بودن یا نبودن این است که نتیجه عملکرد خود را با دیگران مقایسه کنیم و ببینیم چقدر با آنها فاصله داریم.
مقایسه کردن، همیشه کار نادرستی نیست، بلکه گاهی اوقات، بسته به این که خودمان را با معیارهای چه کسی ارزیابی میکنیم، میتواند به افزایش انگیزه شما کمک کند.
-
معیارهای بیرونی و اشتباه موفقیت
اگرچه بیشتر معیارهای بیرونی موفقیت که در بخش قبلی به آنها اشاره کردیم، همهگیر و متداول هستند، اما موفق بودن شما را قاطعانه ثابت نمیکنند. حتماً تاکنون بارها در اطراف خود افراد زیادی را دیدهاید که با وجود داشتن همه امکانات، همچنان عمیقاً احساس ناراحتی، ناامنی و افسردگی میکنند.
حتی از آن بدتر، وقتی خودمان به موفقیتی دست مییابیم، مثلاً به خواستهای که داشتهایم میرسیم، احساس خوشحالیمان زیاد دوام نمیآورد. یکی از دلایلی که برای این موضوع میتوان مطرح کرد، نظریه «تردمیل خوشبختی» است.
به این معنی که افراد پس از پولدار شدن، به سرعت به این وضعیت عادت میکنند. بر اساس نتیجه پژوهشها، بسیاری از افراد معتقدند که وقتی اتفاقات مهمی را پشت سر میگذارند، اعم از این که در کارشان ترفیع میگیرند، برنده جایزهای بشوند و غیره، به سرعت حس خوشحالی اولیهشان را از دست میدهند.
نتیجه تحقیق جالب دیگری نشان میدهد که در رقابتهای ورزشی، برنده مدال برنز، حقیقتاً از برنده مدال نقره خوشحالتر است. اگرچه این نتیجه، شاید در نگاه اول، غیرعادی به نظر برسد، اما این افراد درگیر تفکری به نام « تفکر خلاف واقع» هستتند.
به این معنی که وضعیت فعلی خود را با موقعیت دیگری که ممکن بود برایشان پیش بیاید (نگرفتن مدال) مقایسه میکنند.
چگونه معیارهای خودتان را پیدا کنید؟
سؤالی که همچنان بیجواب باقی مانده است این است که اگر به فرض در یک سازمان خیریه کار کنید که در قبال کاری که انجام میدهید دستمزد پائینی دریافت میکنید، اما در عوض میتوانید به افراد زیادی کمک کنید، آیا باز هم خودتان را فرد موفقی محسوب میکنید یا خیر.
اشخاصی مثل وینسنت ونگوگ که در طول عمر خود بیش از 900 تابلو نقاشی کشید اما فقط توانست یکی از آنها را به فروش برساند، چطور؟ آیا او هم فرد موفقی به حساب میآید؟ اشخاصی مثل امیلی دیکنسون، فرانتس کافکا، استیگ لارسون، اُسکار وایلد که همگی در طول زندگی خود، افراد ناشناختهای بودند چطور؟
این افراد در سطح جهانی، انسانهای بسیار موفقی به حساب میآیند. حال شرایط دیگری را در نظر بگیرید. این که شما ون گوگ بودید و هدفی را برای زندگی خودتان در نظر میگرفتید که هر ماه یک تابلو نقاشی را تمام کنید و به این هدفتان هم دست مییافتید.
آیا از این نظر که توانستید هدف خود را در مدت مشخص شده تمام کنید، انسان موفقی به حساب میآیید؟ در جواب باید گفت بله، قطعاً. حال اگر به جای یک تابلو، دو تابلو را تمام میکردید، باز هم فرد موفقی محسوب میشدید؟
باز هم باید بگوییم بله، در واقع در این حالت فوق موفق به حساب میآمدید. بنابراین میتوان گفت که ون گوگ از نظر خودش، نقاش موفقی بوده است. چون فرد بسیار خلاقی بوده و تمرکز بالایی نیز بر کار خود داشته است.
نکته مهمتر این که او از این بخت برخوردار بوده است که کار مورد علاقهاش را انجام دهد و حس لذت و رضایت را در خود برآورده کند. زیرا اگرچه این کار برای او ثروتی به همراه نداشت و آثار او مورد تمجید دیگران قرار نگرفت، اما به زندگی او معنا میبخشید.
معیارهای واقعی موفقیت
علت واقعی نادرست بودن معیارهای خارجی موفقیت (کسب ثروت و شهرت)، این است که اشخاص دیگری آنها را وضع کردهاند. بنابراین، اگر بخواهید موفقیتها و دستاوردهای خود را با چنین استانداردهای ساختگی مقایسه کنید، در واقع خودتان را با معیارهایی ارزیابی کردهاید که دیگران برای شما ساختهاند.
بنابراین آیا بهتر نیست، موفقیت را بر اساس قواعد خودمان تعریف کنیم. یعنی ببینیم چه چیزهایی به زندگیمان معنا میدهد و باعث میشود در زندگی لحظات شیرینی برایمان رقم بخورد و در پایان عمر، احساس پیشمانی و حسرت نکنیم.
نتیجه تحقیقات نشان میدهد بعضی از افراد در لحظات آخر عمر، دچار حسرت و پیشمانی میشوند. آنها آرزو میکنند که فرصت بیشتری داشتند تا زندگی را به شکلی که خودشان دوست داشتند، نه آنطور که دیگران از آنها انتظار داشتند سپری میکردند.
مثلاً دیگر زیاد کار نمیکردند، آنقدر شجاعت داشتند که احساسات واقعیشان را بیان کنند. مدت بیشتری را با دوستانشان سپری میکردند و از زندگی لذت بیشتری میبردند.
بنابراین اگر از زاویه دید گستردهتری به موضوع نگاه کنیم، متوجه میشویم که موفقیت و معنادار بودن زندگی، ربطی به ثروت، شهرت، تعداد لایک های اینستاگرام، تعداد خانه یا ماشینهای گران قیمتی که یک نفر میتواند داشته باشد، ندارد.
در مقابل، موفقیت به معنی انجام کاری است که باعث خوشحالی شما میشود و بیشترین معنا را به زندگیتان میبخشد. همچنین به معنی ارتباط داشتن با کسانی است که عشق و گرما را به زندگی شما میآورند.
چگونه موفقیت خود را ارزیابی کنید؟
یکی از نکات مهمی که باید به آن توجه داشته باشید این است که موفقیت را نباید لزوماً با معیارهای مادی دیگران بسنجید. بنابراین اگر میخواهید این سؤال «چرا بقیه بیشتر از من پول دارند؟» هیچگاه شما را آزار ندهد، شخصاً معیارهای موفقیت را برای خودتان تعریف کنید. در این صورت:
- زندگیتان را دوست خواهید داشت، چون برای زندگیتان هدف دارید و هر کاری که انجام میدهید برایتان معنادار است.
- بابت تمام کارهایی که تا این لحظه انجام دادهاید، به خودتان افتخار میکنید.
- میتوانید در زندگی دیگران تحول ایجاد کنید و به بهتر شدن آن کمک کنید.
- افرادی در کنار شما هستند که مراقبتان هستند و شما نیز متقابلاً به فکر آنها هستید. این افراد همان کسانی هستند که دستاوردهای خود را با آنها به اشتراک میگذارید. زیرا لازم نیست خبر موفقیتهای خود را به گوش همه برسانید، بلکه همین که کسانی باشند که بتوانید لذتهای زندگیتان را با آنها تقسیم کنید و آنها هم متقابلاً سخت کوشی شما را تحسین کنند، کافی است.
- شاهد موفقیتهایتان خواهید بود و دیگر در وضعیت موجود باقی نمیمانید، بلکه روز به روز پیشرفت میکنید. با وجود این موارد، همچنان باید مرجعی بیرونی برای سنجش عملکردتان وجود داشته باشد. از این طریق است که میتوانید بفهمید آیا فرد باهوشی هستید؟ عملکردتان در زمینه ریاضی چگونه است؟ آیا توانایی مدیریت امور مالی یا تعامل با مشتریان را دارید یا خیر. یک راه برای پاسخ دادن به این سؤالات این است که خود را با افرادی که قبلاً، فعالیتی مشابه شما را انجام دادهاند، مقایسه کنید. چنین مقایسههایی باید با احتیاط انجام شود. یعنی باید کسی که میخواهید خود را با او مقایسه کنید و جنبههایی که برای مقایسه کردن در نظر گرفتهاید را با دقت انتخاب کنید. تا جای ممکن، ملاک شما برای مقایسه، باید گذشتهتان باشد. به عبارت دیگر، اگر دستاوردهای امروزتان را با دیروز مقایسه کنید، به نتایج دقیقتری درباره میزان موفقیتتان دست مییابید.
در نهایت باید گفت که بهترین روش انجام این کار این است که ابتدا به تعریف هدف خودتان در زندگی بپردازید و سپس با توجه به این اهداف، به ارزیابی پیشرفت خود بپردازید.
مثلاً شاید برای شما، چاپ اولین کتاب، موفقیت به حساب آید. در این صورت، برای رسیدن به چنین هدفی لازم است ابتدا آن را به هدفهای کوچک و قابل دست یابی تقسیم کنید. مثلاً با خودتان قرار بگذارید که هر روز 500 کلمه بنویسید و پس از آن میزان پیشرفت خود را با توجه به هدفی که در نظر گرفته بودید، ارزیابی کنید.
شاید موفقیت برای شما، دستیابی به ثروت میلیون دلاری باشد. در این صورت لازم است اقداماتی که برای رسیدن به این هدف انجام دهید را مشخص و آنها را عملی کنید. شاید هم موفقیت برای شما شرکت در مسابقه دو ماراتن باشد.
در این صورت با خودتان قرار بگذارید که هر روز زمانی را صرف دویدن کنید و به تدریج فاصله را افزایش دهید. اگر نتوانستید به هدفی که برای خودتان مشخص کردهاید برسید، اصلاً خودتان را سرزنش نکنید.
چون موفقیت، عبارت است از تلاش، حرکت به جلو و نا امید نشدن. فراموش نکنید که حرکت در مسیر موفقیت، از رسیدن به آن مهمتر است.
داشتن یک ذهنیت درست برای ساخت تجربهای از زندگی که با پذیرش همه اتفاقات غیرقابل پیشبینی آن، شما را به موفقیت برساند، چهقدر برای شما حائز اهمیت است؟ اگر علاقهمند هستید در خصوص راهنمایی که شما را برای تجربه یک زندگی موفق آماده میکند، بیشتر بدانید، مطالعه مقاله معرفی دوره شگفت انگیز پاراسل زندگی را از دست ندهید.
پاسخ به نظر