خلاصه ای از مقاله:
هیچ کس نمیتواند به اندازه ژانگ شین، مدیر ساخت و ساز، سمبل پیشرفت سی ساله چین از عقب ماندگی کمونیسم تا دومین اقتصاد قدرتمند جهان باشد. با وجود این که ما چین را کشوری غیرخلاق، سرکوبگر و بسیار دور از رویای آمریکایی به حساب می آوریم، اما ژانگ تمامی این کلیشهها را شکسته است. این غول عرصه تجارت را به جای چین از وال استریت شروع کرده است. اما دل او برای دیوار بزرگ چین تنگ شده بود. بنابراین به وطن خود برگشت و به موفقیت رسید. در این مقاله با داستان زندگی او آشنا خواهید شد.
- ژانگ شین امپراطور ساختمان سازی در چین
- علت سرمایه گذاری ژانگ شین در ساختمان های اداری
- ژانگ شین از فقر تا ثروت
- ژانگ شین و دوران سخت کار در هنگ کنگ
- ورود ژانگ شین به لندن و قدم در مسیر پیشرفت
- ازدواج ژانگ شین و ثبت اولین شرکت
- موفقیت ژانگ شین و همسرش در بیزینس
ژانگ شین امپراطور ساختمان سازی در چین
ژانگ شین: این ساختمان ما است، با آن یکی که بیرون است.
مجری: او دارد به ساختمانهایش اشاره میکند. او و همسرش بیشتر از هر امپراطوری در تاریخ چین، در پکن ساختمان سازی کردند.
مجری: شما و همسرتان چند ساختمان ساختید؟
ژانگ شین: خیلی!
-: نمیتوانید بشمارید؟
+: درست است.
-: هرجا که نگاه کنیم میتوانیم لوگوی شرکت Soho China را ببینیم. روی آسمان خراشهای مدرن یکی بعد از دیگری. به عنوان یک مدیر ساختوساز، شین توجه ویژهای به طراحی دارد. به همین دلیل اسم او را استیو جابز دنیای معماری گذاشتهاند. ساختمانهای آن، سیال بسیار مدرن و جسور هستند که بیشتر در نیویورک و لندن دیده میشوند و نشانه ظهور چین در دنیای مدرن میباشند.
-: وقتی این ساختمانها را میبینیم، چیزی که به ذهن آدم میرسد، این است که شما دارید کل پکن را طراحی میکنید. این یک مسئولیت عظیم است.
+: دقیقاً حسش میکنم. حس میکنم که این ساختمانها دارند حس و حال شهرمان را شکل میدهند.
-: شما ساختمانهای عظیمی ساختهاید. پروژههای عظیم.
+: چین همین است. اگر به آن دقت کنید این ویژگی چین است. مقیاسهای عظیم. بزرگی در همه چیز وجود دارد.
_: او ما را به سر جدیدترین پروژهاش برد.
-: از بیرون آمدن خوشتان می آید؟
+: من عاشق بیرون آمدن هستم.
علت سرمایه گذاری ژانگ شین در ساختمان های اداری
-: ساختمان آنقدر بزرگ است که هزاران کارگر در آن کار میکنند. وجود چنین ساختمانهایی، دلیل رشد عظیم اقتصادی چین است. اما اخیراً ترسهایی مطرح شده مبنی بر ساختوساز بیش از حد و حباب مسکن. شین به ما گفت به همین دلیل است که حوزه کار خود را محدود کرده است. فقط ساختمانهای اداری و فقط در پکن و شانگهای.
+: نظر شخصی من این است که ساخت و ساز ساختمانهای مسکونی در چین به پایان رسیده است.
-: فکر نمیکنید که تهدید ترکیدن این حباب ساختمان سازی تجاری در پکن و شانگهای وجود دارد؟
+: به نظرم در خرده فروشی مثل فروشگاهها و مراکز خرید، عرضه بیش از حد داریم. اما ساختمانهای اداری تنها ساختمانهایی هستند که وضعیت خوبی دارند.
-: حتی با وجود این که ممکن است آینده مبهم باشد.
+: آینده ممکن است مبهم باشد. راستش آینده همیشه مبهم است.
-: اما الان بیشتر است.
+: حتی اگر قطعیت به معنای رشد ده درصدی برای چین نباشد و به هفت درصد کاهش پیدا کند، همین هم رشد بالایی است.
-: شما اینطور فکر میکنید؟
+: بله.
-: و به آن اعتقاد دارید؟
+: بله. به همین خاطر است که آنقدر سرمایهگذاری کردیم.
ژانگ شین از فقر تا ثروت
-: در این زمینهها او معمولاً درست عمل میکند. او بسیار ثروتمند است و یک فرد معروف به شمار میرود. وقتی یک ساختمان جدید را افتتاح میکند، مراسمش مثل افتتاحیه یک فیلم هالیوودی است. او هنوز در 47 سالگی، فروتن و موجه است و هرگز فراموش نمیکند که کودکی سختی داشته و در فقر بزرگ شده است. او میگوید که تجربه زندگیش نشان میدهد که چین سرزمین جدید فرصتها است.
+: چین جایی است که بیش از هر کشور دیگری میلیاردهای خودساخته داشته است.
-: آیا میدانید رویای آمریکایی چیست؟
+: بله.
-: مثل همان است؟
+: بله، خیلی زیاد.
-: اوضاع چه تغییری داشته است؟ شین در هنگام انقلاب فرهنگی چین متولد شد که مائو تمامی روشنفکران و سرمایهداران را پاکسازی میکرد و به آنها سگهای فراری میگفت.
+: بله پدرومادرم تحصیلات دانشگاهی داشتند.
-: وای پس یعنی در دردسر بودند.
+: بله. آنها را به روستا فرستادند. من سالها در روستا زندگی میکردم. به عنوان بخشی از کمپ آموزش دوباره.
-: اما اسمش را بگذارید انتقام سگهای فراری. فرزندان این افراد، امروزه سردرمداران سرمایهداری کشور هستند. برای شین این موضوع برمیگردد به هشت سالگی. به مادرش اجازه دادند به پکن برگردد و او به عنوان مترجم مشغول به کار شد. اما آنها فقیر و بی خانمان بودند، به همین خاطر مجبور بودند در یک اداره بخوابند.
+: یادم است که روی یک میز میخوابیدیم و از دیکشنریهای آن به جای بالشت استفاده میکردیم، چون مادرم مترجم بود.
-: شما روی یک میز میخوابیدید و دیکشنری هم بالشتان بود؟
+: بله. ماهها همین کار را میکردیم.
ژانگ شین و دوران سخت کار در هنگ کنگ
-: در 14 سالگی، او برای پیدا کردن کار به هنگ کنگ رفت. اما زندگی همان جا هم سخت بود. او مجبور به کار سخت به عنوان کارگر بیگارخانه در خطوط مونتاژ بود.
+: روی میز من پنج تا تراشه مختلف بود که باید خیلی سریع روی مدار قرار میدادیم. بعد روی نقاله قرار میدادیم و میرفتیم سراغ بعدی. با این کار همه ما مثل ماشین شده بودیم.
-: و شما سالهای نوجوانی خود را به این شکل سپری کردید.
+: بله. پنج سال آنجا کار کردم.
-: پنج سال. آیا آن سالها را از دست رفته میبینید؟
+: نه. آن سالها برای من مثل یک فصل متفاوت از زندگی هستند. میدانستم که نمیخواهم همه زندگیم به آن شکل باشم.
-: رویایی داشتید؟
+: نه، فقط میخواستم فرار کنم.
ورود ژانگ شین به لندن و قدم در مسیر پیشرفت
-: وقتی به اندازه کافی پول جمع کرد، یک بلیط یک طرفه به لندن خرید ، وسایلش را جمع کرد و رفت.
+: فکر کردم باید برای خودم آشپزی کنم، بنابراین یک ماهیتابه چینی با خودم بردم.
-: آن را داخل چمدانتان گذاشتید؟
+: بله.
-: اما باید غذای چینی را فراموش میکرد. چون پولی در بساط نداشت. مجبور شد در یک مغازه ماهی و چیپس فروشی کار کند. سفر فقیرانهاش تمام نشده بود.
+: فکر کنم در لندن خیلی ترسیده بودم. فقط به این دلیل که تا آن موقع این همه سفیدپوست ندیده بودم.
-: قیافههای خارجی.
+:بله. زبان را نمیفهمیدم. همه چیز برایم غریب بود.
-:هیچ کس را نمیشناختید
+: بله. نشستم بر روی چمدانم و زدم زیر گریه.
-: و در نهایت. هیچ کس این را باور نمیکند. در نهایت در شرکت Goldman Sachs کار پیدا کردید.
-:عجب داستانی. از تنهایی و گریه تا یادگیری زبان انگلیسی و بعد هم دریافت بورسیه دانشگاه Sussex و بعد فوق لیسانس اقتصاد از کمبریج. سال 1992 بود و بهترین موقعیت برای شین ایجاد شده بود. چین داشت بازارهایش را به روی سرمایهگذاران خارجی باز میکرد . شرکت Goldman Sachs دختر کارگر بیگارخانه را فرستاد به چین تا فرصتها را بررسی کند، اما از دنیای بانکداری و سرمایهگذاری خوشش نمی آمد.
-:چند مورد از گفتههای شما را میخوانم: مردم با عصبانیت حرف میزدند، با بقیه رفتار بدی داشتند، فقرا را تحقیر میکردند و ثروتمندان را میپرستیدند. اینها حرفهای شما است؟
+: بله. تقریباً همهاش درست است. محیط بانکداری سرمایه گذاری خیلی رقابتی و بیرحم بود. همیشه دنبال فرصتی بودم که از آنجا بیرون بیایم.
-:میخواستید به چین برگردید؟
+: بله. دلم برای آرمان گرایی تنگ شده بود که من در چینِ کمونیست سوسیالیست با آن بزرگ شده بودم. همه تشویق میشدند و به شکلی تربیت میشدند که آرمان گرا باشند. به نظرم دلم برای ایدههایی که با آنها بزرگ شده بودم، تنگ شده بود.
ازدواج ژانگ شین و ثبت اولین شرکت
-:آنجا بود که با همسر آیندهاش پن شی آشنا شد. او عضوی از موج جدید آرمان گراهای جوان بود که میخواستند چین را از طریق تجارت آزاد کنند. حوزه کاری او هم صنعت جدید ساخت و ساز بود.
+:یادم است که من را برد تا یک پروژه ساخت و ساز را ببینم. آخر شب بود. من را به آنجا برد و گفت: «باید ببینی که کار من چیست.» من گفتم: «من تا به حال چنین چاله بزرگی را روی زمین ندیدهام.» او گفت: «این جا قرار است منهتن پکن بشود.» من خندیدم. با خودم گفتم: «او اصلاً منهتن را ندیده است. نمیداند منهتن یعنی چه. چند تا کارخانه دور و بر، چند تا چاله بزرگ. این که شبیه منهتن نیست.» اما این همان جایی بود که الان هستیم. تمام این منطقه کارخانه بود.
+: ما در آن نقطه ایستادیم در دریایی از ادارههایی که آنها ساخته بودند. منهتن نیست، بلکه از منهتن بزرگتر است. ساختمان کنار ساختمان. بعضی از پروژهها به اندازه یک محله هستند. همه آنها در نوزده سال اخیر ساخته شدهاند. برمیگردیم به شبی که شین و پن با هم آشنا شدند.
-:واقعاً در عرض چهار روز تصمیم گرفتید که ازدواج کنید؟
+: بله. ازدواج کردیم. من از بانک بیرون آمدم. با هم یک شرکت ثبت کردیم. بدون هیچ سرمایه، پشتیبانی یا رابطهای. هیچ کدام از ما والدین پولداری نداشتیم.
-: شاهزاده رویاها نبود؟
+:نه، بلکه برعکس. او اهل یکی از فقیرترین استانهای چین بود، فقیرترین جای چین.
موفقیت ژانگ شین و همسرش در بیزینس مسکن
-:شین وپن فهمیدند که ترکیب روشهای تجاری شرق و غرب آسان نیست. دائما در حال دعوا بودند. یک روز شین وسایل خود را جمع کرد و به انگلیس برگشت. اما بعد نظرش عوض شد.
+: با خودم گفتم نباید به همین راحتی جا بزنم. به او زنگ زدم و گفتم میخواهم در چین و با تو بمانم و از شغلم استعفا دادم. استعفا دادم و خانهنشین شدم.
-: در هنگام مرخصی، اولین پسرش به دنیا آمد و شوهرش هم داشت شرکت را به موفقیت میرساند.
+: او آنقدر موفق شده بود که خیلی سرش شلوغ شده بود. نمیتوانست از پس آن بربیاید. او گفت: «بهتر است به سر کار برگردی. من واقعاً به تو احتیاج دارم.» همه چیز تغییر کرد. از دعوا سر پول و فکر طلاق به بچهدار شدن و موفق شدن بیزینس و برگشتن سرکار.
-: آنها وظایف خود را از هم جدا کردند. پن روی کارهای داخل چین تمرکز دارد و شین از تجربه وال استریت خود استفاده میکند تا درآمد خارجیشان را افزایش بدهند. برترین معمارهای جهان را استخدام میکند. آنها با هم شرکت Soho China را به شرکتی با سرمایه ده میلیارد دلاری رساندند.
اصلاح باورهای اشتباه زندگی، ساخت لایف استایل صحیح، یادگیری تکنیک های مدیریت بیزینس به گونهای که شما بتوانید شیوههای آزادی بیزینس خود از المان زمان و مکان را یاد بگیرید و در کل ساخت یک زندگی ایدهآل و ذهنیت یک کارآفرین، از جمله مواردی است که می تواند زندگی را برای شما جذابتر سازد. وقتی راهنمایی در این زمینه وجود داشته باشد، طبیعتا انجام این کارها خیلی آسانتر میگردد. دوره پاراسل زندگی راهنمای شما در این زمینه خواهد بود.
پاسخ به نظر