خلاصه ای از مقاله
افراد موفق تلاش میکنند در طول زندگی و مسیر رسیدن به هدف، برای خودشان ایجاد شادی کنند. در نظر آنها نه تنها خودشان بلکه افراد خانواده و جامعه نیز ارزشمند هستند و برای شاد نمودن آنها هم باید قدمی بردارند. در این مقاله به موضوع شادی می پردازیم.
آنچه در این مقاله می خوانید:
- اگر شادی نسبی نبود چه اتفاقی میافتاد؟
- چه کسی شادی بیشتری کسب می کنند؟
- در یک معامله هیچ کس به دنبال از دست دادن ارزشهایش نیست
شادی لازمه موفقیت است
یکی از مهمترین ویژگیهای لازم برای موفقیت در زندگی و کسب و کار، احساس شادی، خرسندی و رضایت از زندگی است. افراد موفق به این اصل باوری راسخ دارند. بنابراین تلاش میکنند در طول زندگی و مسیر رسیدن به هدف، برای خودشان ایجاد شادی کنند. در نظر آنها نه تنها خودشان بلکه افراد خانواده و جامعه نیز ارزشمند هستند. اما نکته مهم این جا است که برای هر فرد به طور جداگانه و منحصر به فرد معنا میشود.
فردی از گذراندن اوقات فراغت در جمع دوستان لذت میبرد و دیگری از مطالعه یک رمان. میزان شادی نیز کاملاً منحصر به خود فرد است. شاید یک شخص از قدم زدن در هوای بهاری لذت فراوانی ببرد و برای دیگری تنها یک حس خوشایند باشد. بنابراین میتوان شادی را امری نسبی دانست.
اگر شادی نسبی نبود چه اتفاقی میافتاد؟
فرض کنیم که شادی، امری نسبی نبود و ارزشهای انسانها با هم برابر بود. در این موقعیت، قطعاً امکان مبادله میان انسانها وجود نداشت. در این صورت ارزش وقت، انرژی و دانش برای همه انسانها یکسان بود. مثلاً همه آنها پول را با ارزش میدانستند یا برعکس برای وقت هیچ ارزشی قائل نبودند. تغییر وضعیت در این حالت، تنها با راههای منفی امکان پذیر بود. خوشبختانه زندگی به این شکل نیست، چون همانطور که قبلاً بارها اشاره کردیم، ارزشهای هر فردی با فرد دیگر متفاوت است. به عبارت دیگر، مادامی که دو نفر به شکل داوطلبانه وارد یک معامله میشوند، هر دو سود میکنند.
مثال یک معامله را در ذهن تداعی کنید. این معامله را نمیتوان «برابر» به حساب آورد، زیرا هیچ یک از دو طرف، آن را برابر به حساب نمیآورد. در عوض هر یک از آنها، دستاورد خود را با ارزشتر از طرف مقابل میداند. مثلاً فروشنده ماشین، ارزش پول را بیشتر از ماشین میداند و در طرف مقابل، خریدار، ارزش ماشین را بیشتر از پول به حساب میآورد. به عبارت دیگر، ارزش پول و ماشین در نظر این دو نفر یکسان نیست. در این معامله، هر دو طرف سود میکنند. از این مطلب میتوان به این نتیجه رسید که در هر معامله، حداقل دو منفعت وجود دارد که گاهی اوقات تعداد آن از دو مورد هم بیشتر میشود، زیرا یا تعداد طرفهای معامله بیشتر از یک نفر است یا افراد دیگری به صورت غیر مستقیم از آن سود میبرند.
چه کسی شادی بیشتری کسب می کنند؟
فرض کنید فردی، خودرویی را در ابتدا به مبلغ 3500 دلار خریده است و قصد داشته است آن را 4000 دلار بفروشد ولی اکنون قیمت آن را به 3000 دلار کاهش داده است. آیا میتوان گفت که فرد در این معامله سود خواهد کرد؟ در پاسخ باید گفت البته. زیرا از نظر او فروختن ماشین با قیمتی پایینتر از قیمت اولیه، ارزش بیشتری دارد تا بخواهد قیمت بالاتری روی آن بگذارد اما نتواند ماشین را بفروشد.
این شخص طبیعتاً ترجیح میدهد که ماشین را به قیمت 4000 دلار و چه بسا 10000 دلار بفروشد اما میداند که این کار عملی نیست. او باید در حال حاضر بین دو تصمیم یکی را انتخاب کند: یکی این که ماشین را به قیمت 3000 دلار بفروشد و دیگر این که قیمتی غیر واقعی برای آن در نظر گرفته و آن را به مدت طولانی نزد خود نگه دارد.
مقاله پیشنهادی: عوامل شادی در زندگی چست؟
از آنجا که تصمیم اول نهایتاً ارزش بیشتری برای او دارد، دومین تصمیم را کنار میگذارد. در نتیجه اگر موفق شود که ماشین را به قیمت 3000 دلار بفروشد، میتوان گفت با توجه به ارزشهای کنونیاش، سود کرده است. فروش این ماشین بیشتر از نگه داشتن آن، باعث خوشحالی فرد میشود. در این مثال فروشنده و خریدار ماشین هر دو توانستهاند از میان گزینههای پیش رو، کار مورد نظرشان را انجام دهند. صرف نظر از این که بعداً هر یک از آنها چه بگوید یا دیگران در این باره چه نظری بدهند، هر کدام از آنها کاری که دوست دارند را انجام میدهند.
مثلاً شاید خریدار ماشین، آرزوی خرید یک ماشین لوکس به قیمت 100 دلار داشته باشد و فروشنده ماشین هم بخواهد هر کدام از ماشینهای خود را به قیمت 10000 دلار بفروشد. فارغ از این که رویای کدام یک از این دو نفر قابل تحقق است، هر یک کار مورد دلخواهش را انجام میدهد. این نکته مهمی است که همیشه باید در نظر داشته باشید، زیرا ریشه تمام اشتباهاتی که در رابطه با تحلیل ماهیت انسان انجام میگیرد این است که فکر میکنیم یک انسان به دنبال انجام کار مورد علاقهاش نیست. این سوء برداشت یک قیاس نادرست کلی و جهانی است. به این معنی که ریشه تمام اشتباهات در همین سوء برداشت است.
در یک معامله هیچ کس به دنبال از دست دادن ارزشهایش نیست
اگر غیر از این فکر کنید، شکست در کمین شما خواهد بود. طرف مقابل شما، ممکن است در این معامله به سودی دست یابد که شما هرگز خودتان نتوانید به آن دست یابید، اما قطعاً از روی اراده ارزشهای خود را پایین نخواهد آورد. در این رابطه یک مثال میزنیم. فرض کنید وارد فروشگاهی شدهاید و فردی را مشاهده میکنید که کالایی را به قیمت 2 دلار میخرد. شما میدانید که همین کالا در فروشگاه دیگری به قیمت 1 دلار فروخته میشود. با این توصیفات میتوان گفت که این کار برای او فاقد منفعت بوده است؟ در جواب باید گفت خیر.
زیرا شاید این فرد اجناس یا خدماتی که این فروشگاه عرضه میکند را به فروشگاههای دیگر ترجیح میدهد. دلیل این فرد هرچه باشد، آنقدر قوی هست که حاضر باشد از یک دلار پول خود صرف نظر کند، اما در قبال آن به ارزشی که میخواهد دست یابد (چراکه این ارزش در فروشگاههای دیگر وجود ندارد). در زندگی روزانه بارها نمونههایی از این دست را مشاهده میکنیم که البته برخی از آنها آشکار و برخی دیگر غیرمحسوس هستند.
مثلاً ممکن است یک فروشنده بینزاکت تصور کند که هر چه نسبت به مشتریان رفتار بیادبانهای داشته باشد، آنها همچنان مایل به خرید از مغازه او هستند. نمونه غیر محسوس این مسأله را میتوان در این جمله دید: «اگر دولت، اقتصاد را تنظیم نکند، جنرال موتورز، قیمتهای خود را دو برابر میکند». برداشت از این جمله چیست؟ اگر با دقت به این جمله نگاه کنید متوجه میشوید که به طور نامحسوس در آن اشاره شده است که مشتری صرف نظر از ضرری که ممکن است متحمل شود، هر قیمتی که جنرال موتورز پیشنهاد کند را میپذیرد.
از این جمله میتوان این طور استنباط کرد که جنرال موتورز، میتواند خودروی شورولت را 6000 دلار قیمت گذاری کرده و هر تعدادی که امروز فروخته است، باز هم بفروشد. البته این گفته اصلاً درست نیست، زیرا منابع انسان محدود هستند و برای به دست آوردن شورولت، باید از برخی منابع خود چشم پوشی کند. از طرفی وقتی قیمت آن از حد توان او بالاتر برود، باید بیشتر از آنچه ماشین برایش ارزش دارد هزینه کند.
در آن لحظه، مشتری صرف نظر از تلاشی که جنرال موتورز برای توجیه افزایش قیمت خود انجام داده است، حاضر به خرید ماشین نخواهد بود. همانطور که گفتیم، انسان ماهیتاً همیشه به دنبال دستیابی به منفعت است و هر فردی میخواهد بر اساس ارزشهای خود، نه شخص دیگری زندگی کند. اگر حتی افراد را به صورت فیزیکی هم از آن کار بازدارید، باز هم نمیتوانید میل او به جست و جوی شادی و خوشبختی را از بین ببرید، بلکه تنها کار را برای او سختتر کردهاید. هر فردی به دنبال انجام کاری است که نسبت به آن میل و رغبت دارد. با در نظر گرفتن این مسئله، میتوانید به آنچه که میخواهید برسید.
داشتن یک ذهنیت درست برای ساخت تجربهای از زندگی که با پذیرش همه اتفاقات غیرقابل پیشبینی آن، شما را به موفقیت برساند، چهقدر برای شما حائز اهمیت است؟ اگر علاقهمند هستید در خصوص راهنمایی که شما را برای تجربه یک زندگی موفق آماده میکند، بیشتر بدانید، مطالعه مقاله معرفی دوره شگفت انگیز پاراسل زندگی را از دست ندهید.
پاسخ به نظر