خلاصه ای از مقاله:
در بخش اول این مقاله، قسمتی از گفت و گوی مایکل کارسون با کریس گاردنر از کارآفرینان آمریکایی را خواندید. در آنجا با انگیزه های وی و سخنان مادرش که باعث ایجاد نقطه عطفی در زندگی او شد، آشنا شدید. در این جا بخش دوم این مصاحبه را می خوانید.
آنچه در این مقاله می خوانید:
علت ترس های ما در زندگی چیست؟
-: فکر میکنید چرا میترسیم؟
+: میترسیم فشارش بدهیم، چون میترسیم بقیه ما را تایید نکنند. ممکن است بعضیها نگویند اشکالی ندارN. بعضی ها هم ممکن است بگویند: «می خواهی چه کار کنی؟ چرا می خواهی این کار را انجام بدهی؟ آن را فراموش کن.» در این سالن، روزنامه نگارهای زیادی هستند. مطمئن هستم از بین آنها کسانی بودند که یک روزی با خودشان گفتند: «دلم میخواهد یک روزی، روزنامه نگار بشوم. دوست دارم نویسنده بشوم.» و یک نفر در یک جایی از زندگی به آنها گفته: « نویسنده؟ چطور می خواهید اجاره خانهات را بدهید؟ نویسندگی دیگر چیست؟» درست است؟ اما این روزنامهنگارها اینجا نشسته اند، چون باور داشتند که میتوانند. باید بتوانید با چشم روحتان ببینید. ممکن است نتوانید به صورت فیزیکی آن را ببینید، اما با چشم روحتان میبینید. هیچ کس قرار نیست تاییدش کند به جز خودتان. نمیخواهم به کسی توهین کنم، اما هیچ کس به جز خودتان تایید نمیکند. مایکل می خواهم به شما بگویم که من واقعاً خیلی شاکر هستم و درزندگی نعمتهای زیادی داشتهام. نعمتهایی که نمیتوانم جبرانشان کنم. چون توانستهام بقیه را قانع کنم که میتوانم از پس آن بربیایم. البته اگر به من فرصت بدهند. خلاصه بگویم، سی سال پیش دو نفر به من فرصت دادند که در وال استریت کارکنم. آن موقع که هیچکس این کار را نمیکرد. این دو نفر، الان بهترین دوستان من هستند.
مقابله با مشکلات و دشواری ها به سبک کریس گاردنر
-: کریس فکر میکنم افراد زیادی هستند که این فیلم را دارند میبینند و با خودشان میگویند این آدم خیلی مثبت است. رسیدن به اینجا خیلی آسان نبوده است.
+: چه کسی گفته آسان بوده است؟
-: پس باید حداقل یک شب تاریک در مسیر شما بوده باشد. شاید هم چندتا. چطور توانستید؟ ذهنیت شما چه بود که شما را از مشکلات بیرون کشید.
+: اجازه بدهید این طور بگویم. بیا به عقب برگردیم. به جایی که از لحاظ احساسی، مالی و روحی در پایینترین حد خودم بودم. در تاریکترین لحظات خودم. شبها با پسر کوچکم در دستشویی ایستگاه قطار میخوابیدم . چیزی که خیلیها نمی دانند. در فیلمی که بر اساس زندگی من ساخته شده است، پسرم 5 ساله است، اما درحقیقت او 14 ماهش بود. هنوز پوشک میشد. بالای سینک یه تکه فلز صیقلی بود که البته آیینه نبود، اما کار آیینه را میکرد. وقتی که پسرم را میشستم به خودم میگفتم: «چرا این اتفاق افتاد؟ چرا آن اتفاق افتاد؟ قرار است چه بشود؟ سختترین سوالی که از خودم میپرسیدم این بود که چطور شد که به اینجا رسیدم. جواب آن از خود سؤال خشنتر بود. جواب این بود که خودم خودم را به اینجا رساندم. خودم مسئول تمام شرایط زندگیم بودم. همه چیز تقصیر خودم بود. در این قضیه یک نیروی قدرت بخش بود، یه نیروی آزادی بخش. چون همان لحظهای که به خودم گفتم اگر من خودم را به آنجا رساندم، خودم هم میتوانم از آن بیرون بیایم. انسان تا زمانی که به مساله ای مسلط نباشد، نمی تواند آن را تغییر دهد. من خودم به آنجا رسیده بودم. در جواب آنهایی که می گویند:«شما خیلی مثبتگرا هستید، باید بگویم که من روزهای تاریکی را پشت سر گذاشتم. سختیهای زیادی کشیدم و از لحاظ عاطفی سختترین روزهای زندگیم بوده است. من سه سال پیش، عشق زندگی خودم را به خاطر تومور مغزی از دست دادم. مسلماً خیلی تلخ است. اما جنبه مثبتش این است که من افتخار داشتم که کنارش باشم و مراقب کننده اصلی او باشم. افتخار این که به او اطمینان بدهم با او خواهم بود.
برای مشاهده فایل های ویدیویی زندگی افراد موفق، برنامه های هیروتایم را دنبال نمایید
-: اسم او هالی بود؟
+: بله هالی.
بهترین نسخه خودتان باشید نه دیگران
-: من امروز متوجه نکته ای شدم. وقتی داشتید برای کنفرانس فردا آماده میشدید، هربار که عکسش روی صفحه میآمد، میایستادید و در سکوت به او نگاه میکردید. من ته سالن نشسته بودم و فکرمیکردم داستان از چه قرار است.
+: بله عالی بود. اجازه بدهید یک موضوعی را به شما بگویم. 20 سال با هم زندگی کردیم. در بعضی از آخرین گفتگوهایی که با هم داشتیم او به من میگفت: «حالا که می دانیم، زندگی واقعا چقدر میتواند کوتاه باشد، می خواهی با بقیه زندگی خود چه کار کنی؟» حرف او، فقط یه سؤال با جواب بدیهی نبود. واقعا میخواهی چه کار کنی؟ میخواهم چه کار کنم؟ میخواهم طبق نصیحتهای خودم عمل کنم. کتاب دربارهاش نوشتم، سخنرانی کردم. امشب هم گفتم، اگر عاشق کاری که انجام می دهید، نباشید، هر روز دارید خودتان را درخطر قرار می دهید. به همین دلیل است که میخواهم به نسخه بهترخودم برسم. قرار است با بقیه زندگی خود چه کار کنم؟ میخواهم بهترین نسخه ممکن ازخودم باشم.
بزرگترین منبع الهام کریس گاردنر
-: شما احتمالا برای اغلب افرادی که دارند به این برنامه گوش میدهند و افرادی که در آینده حرف های شما را می شنوند، منبع الهام هستید. امروز چه کسی الهام بخش شما است؟ مادر شما، مسلما منبع الهام مهمی برای شما بود یا هالی که احتمالا یک منبع مهم الهام برای شما بوده است. اما برای کریس گاردنر امروز، چه کسی منبع الهام است؟
+: اجازه بدهید موضوعی را به شما بگویم. من یک نوه دارم. وای خدای من. میدانید من کسی هستم که هیچ وقت پدرم را ندیدم. کسی که به مدت 29 سال، برای بچهاش هم پدر بوده هم مادر. پاداش من این است که حالا پدربزرگ هستم. خدای من. این بهترین شغل در تمام دنیا است . وقتی آنقدر عمر کنید که بتوانید اولین نوهتان را ببینید، این همه همه چیز عوض می شود. اولین چیزی که عوض می شود این است که بچه خودتان از دور خارج میشود. تنها هدف پسر من درزندگی این بوده که به من نوه بدهد. دلیل خوبی است برای زندگی، نه؟ برای وجود داشتن. و این که درموقعیتی باشم و از این نعمت برخوردار باشم که بتوانم به نوهام اجازه رویاپردازی بدهم. همچنین این نعمت را داشته باشم که به یک نسل دیگر اجازه رویاپردازی بدهم. این که آنقدر عمر کردهام که به اندازه کافی اطلاعات دارم و همزمان آنقدر جوان هستم که بگویم هرچه بادا باد. بگذار ببینیم چه می شود.
-: در حال حاضر بزرگترین رویای نوه شما چیست؟
+: او میداند که اگر بخواهد، میتواند رییس جمهور آمریکا بشود. این را میداند. او قبلا به کاخ سفید رفته است. پشت میز نشست و آقای اوباما به او گفت: «اگر هرکاری که پدربزرگت به تو میگوید انجام بدهید و خوب درس بخوانی، سی سال دیگر این دفتر مال تو میشود. نوهام به او گفت:« نه، 28 سالونیم دیگر، چون من الان هفت سال و نیم سن دارم.» او برای این کار، برنامه ریخته است. من میتوانم به او بگویم: «عزیزم، اگر این چیزی است که می خواهی، یک نفر باید کمیتهمالی را تشویق کند که من آن را انجام میدهم. این کار من است. شما فقط بروید مدرسه. کارهای لازم را انجام بده و نمرههای خوب بگیر. بابا بزرگ هوای تو را دارد.» زیبایی قضیه همین است.
مقاله پیشنهادی: چگونه زندگی رویایی خود را بسازیم؟
تعریف موفقیت از زبان کریس گاردنر
-: آخرین سؤال. با توجه به سفری که در زندگی داشته اید، فراز و نشیبهایی که داشتید، وقتی 90 ساله بشوید، وقتی به زندگی گذشتهتان نگاه میکنید، تعریفتان از موفقیت چطور خواهد بود؟
+: نشستن نوهام درکاخ سفید. چون این چیزی است که میخواهد انجام بدهد. اولاً صمیمانه بگویم، من خیلی به گذشته نگاه نمیکنم. الان خیلی کار دارم و فقط رو به جلو نگاه میکنم و تمرکز بر روی مقصد روبهرو است. من زمان زیادی را درگذشته بودهام. وقتی کتاب «در جستجوی خوشبختی» را کار میکردم، این تجربه ذهنم را پاکسازی کرد. به من اجازه داد که مشکلاتم را فراموش کنم. مسائلی که مدت زیادی در ذهنم با خودم حمل میکردم. وقتی ذهن خودتان را از این مسائل خالی میکنید، جا برای چیزهای دیگر باز میشود و میتوانید نفس بکشید. بیرون آمدن از تاریکی از دست دادن هالی، از لحاظ احساسی، سالهای خیلی سیاهی برایم بودند. میدانید، من مادرم را از دست دادم. خیلی از ما این تجربه را داریم، یکی از والدینمان، مادرمان یا پدرمان را از دست میدهیم. این بخشی از فرآیند طبیعی زندگی و غیر قابل اجتناب است. اما وقتی همسرتان را از دست میدهید، وقتی عشقتان را ازدست میدهید، بهترین دوستتان را هم از دست میدهید. این خیلی متفاوت است. اما از سیاهی بیرون میآیم. بگذارید بگویم الان میخواهم با یک بخش بزرگ از زندگی خود چه کار کنم. من میخواهم کریس گاردنرهای آینده را پیدا کنم و در سراسر دنیا به خلقشان کمک کنم. میخواهم آنها را پیدا و خلقشان کنم. اکنون دارم همین کار را میکنم. در مقیاس کوچکتر. اما یک پلتفرم به من داده شده است.
-: من میتوانم اینجا بنشینم و ساعتها با شما صحبت کنم. شما حقیقتاً مرد جالبی هستید و از صمیم قلبم این را میگویم: امیدوارم بتوانیم با هم در ارتباط باشیم. اما الان باید برنامه را تمام کنیم. ممنونم از شما که به اینجا آمدید.
+: ممنون از شما
دنبال نمودن شیوه زندگی و در واقع لایف استایل افراد موفق جهان، یکی از راهکارهای مهم برای پیدا کردن راه درست زندگی و کسب کار می باشد. آشنایی با افراد موفقی که عملکرد آنها در زندگی، مورد علاقه شما می باشد، تصویرسازی شما از یک زندگی صحیح را بهتر و طی کردن مسیر پیشرفت و موفقیت را برای شما آسانتر می سازد. دقیقا همان نکته ای که در مجموعه برنامه های جذاب و رایگان هیروتایم به آن می پردازیم.
پاسخ به نظر